۱۳۹۰ اردیبهشت ۴, یکشنبه

سبزیِ اردوی بهشت

سبزیِ اردوی بهشت

چون درختی در دل کویر

ریشه در کهن ترین تمدن ها

با نشانِ زخم هائی از بی رحمیِ زمانه

که خواستشان نبودنمان بود

قد برافراشتیم در مقابلِ جهل

برگ هامان ریختند

شاخه هامان شکستند

کالبدمان سوزاندند

بوی خوشِ سوختنمان خشمگینشان کرد

گفتند دلیلِ آتش در بودنِ درخت است

خیالی باطل کردند
 
قصد خشکاندنِ ریشه مان کردند

ولی غافل که ریشه ای کهن داریم

بادِ بهاری وزیدن گرفت و دوباره جوانه زدیم

و اینبار مثل همیشه سایۀ مان را بر زمین گستردیم

تا پناهِ خستگان باشد

سبزی و سایۀ دلپذیرمان همه را جمع کرد

در گاهِ اردوی بهشت زخمی ولی مصمم

نسیمِ بودنمان بر کویر وزید

آنقدر روح بخش که خار و خاشاک سبز شد

سوزانیِ کویر خشمگین از طراوتِ ناگزیرما

و ما مصمم به سبز کردنِ بیابان

سیراب از چشمه های زلال

برای خشکاندنِ کویر

تا سبزی و طراوتِ خاکمان