۱۳۹۰ فروردین ۱۶, سه‌شنبه

فراموشیمان را چه کنیم؟


فراموشیمان را چه کنیم؟


واقعاً چقدر ملت فراموشکاری هستیم ، اصلاً حافظۀ خوبی نداریم این مساله مربوط به دیروز و امروز نیست حقیقتیست که مثل بیماری علاج ناپذیر همیشه همراه ما بوده و هست و امیدوارم بالاخره روزی درمانش کنیم . 
بعد از مدتی مبارزه پر شور و امید اشغالگران کشورمان که ما را خیلی بهتر از خودمان می شناسند با فرسایشی کردن مبارزه و گرفتن ضرب آن ، با قتل ، زندان ، تجاوز ، شکنجه ، دروغ و تفرقه ، بار دیگر باعث شدند تا بیماری مزمن و درمان نشده ما دوباره عود کند و دچار نسیان شویم ، بعد از مدتی که کاملاً مساله از حافظه مان پاک شد ، آنها خودشان قضیه را طوریکه می خواهند برایمان دوباره تداعی کرده  و چنین القا می کنند که شما نتوانستید ، نمی توانید و نخواهید توانست . 
ولی از آنجا که خصلت تمامیت خواهی ، زیاده طلبی و آقا بالاسری  در بطنِ این بلای خانمان سوز افتاده به دامان ماست ، بدون شک باز فشار به جائی می رسد که بطور ناخودآگاه و یا خودآگاه صدایمان در می آید و دوباره همین دور باطل .
برای حرفهایم دلایلی دارم که دوست دارم شما هم بدانید مثلاً:
- چهل وچهارهزار وپانصد تومان ماهانه برای حذف سوبسیدها گرفتیم و یادمان رفت که نهادهای داخل حکومت اعلام کرده اند که شصت هزار میلیارد تومان 
(60.000.000.000.000تومان) پول نفتمان معلوم نیست کجاست ( اگر در حال حاضر جمعیت ایران را 80.000.000 نفر فرض کنیم می شود نفری 750.000 تومان ، سهم هر ایرانی ).
- بنزین چهارصد تومنی اعلام شد یادمان رفت که نمی شود قیمت بنزین جهانی شود ولی مجبور به خرید خودروی پر مصرف و گران داخلی باشیم ، کیفیت بنزین به کنار!
- به مسافرت رفتیم چنان محو مناظر جاده ها شدیم که یادمان رفت وزارت راه با بودجه ای که برابر با بودجه ده سال در دوره های گذشته است پس چکار کرده؟
- در تعطیلات نوروز برای معلمانمان که قشر پیشرو و آگاه جامعه هستند ، مدارسی را در شهرستان ها به نام پایگاه اسکان نوروزی قرارداده و کلاسی را خالی کردند و در اختیارشان گذاشتند و دیگر یادشان رفت که حق و حقوقشان را نمی دهند و شان معلم بالاتر از اینست که در کلاس خالی اسکانش دهند.
- "اخراجی های 3" که لُمپنیسم  را ترویج میکرد تحریم کردیم ولی یادمان رفت که آقا بالاسرهایمان اصلی ترین لُمپن ها هستند و تا اینها سر کار هستند وضع همین است .
- "جدائی نادر از سیمین" اثر ارزندۀ اصغر فرهادی را حمایت و تبلیغ کردیم ، که باید می کردیم ولی یادمان رفت جعفر پناهی به ناحق بیست سال از ساختن فیلم محروم شده.
- فیلم"محموله" را تماشا کردیم ولی یادمان نیامد که سال 57 مارا هم به امید رسیدن به سرزمین آرزوهایمان خواب کردند و به اینجا آوردند ، "تلقین" را دیدیم ولی به این موضوع فکر نکردیم که کاشتن فکر یاس و ناتوانی در ذهن ما اصلی ترین کار رژیم است ، "القا" را دیدیم آرزو کردیم که کاش ما هم القاگر بودیم و حقیقت را به مردم القا می کردیم یا صدائی بلند داشتیم که فریادمان گوش فلک را کر میکرد ولی یادمان نبود که بیشترین نیاز ما آینده نگریست  ، "سه روز بعد"هم اصلاً باعث نشد به یادِ نسرین ستوده و آزادی او باشیم .
- لهجه های شیرین مازندرانی بازیگران سریال "پایتخت" باعث نشد که به یاد زندانیان مازندرانی که کم هم نیستند بیافتیم ، چنان سرگرم داستان مرگ پدر خانوادۀ بازرگانی در سریال "راه در رو" بودیم که نفهمیدیم چرا مراسم پدر همرزمی که خود را همراه و نه رهبر مردم می داند و بیشتر از 50 روز است که در بند است چه شد؟ "موج و سخره" را دیدیم بجای اینکه یادمان بیاید که ما موج بودیم که آسودگیمان عدمِمان بود ، دلمان را به دیالوگ های به اصطلاح اعتراضی سریال خوش کردیم ، "کلاه قرمزی" را می دیدیم ولی چنان سرمان گرم شد که یادمان رفت دستی به سرمان بکشیم و ببینیم چه کلاه گشاد و مضحکی بر سرمان گذاشته اند .
- برنامه "راز" را که دیدیم جای اینکه یاد محمد نوری زاد باشیم که اگر او بود و می خواست طالب زاده مجالی برای مطرح شدن نداشت ، کلی کِیف کردیم که حاتمی کیا گفت نظام اصلاحات می خواهد و باز متاسفانه فراموش کردیم که این نظام اصلاح ناپذیر است .
- خلاصه رسانه میلی چنان سرگرممان کرد که نه تنها خیانت هایش را فراموش کردیم بلکه یادمان رفت که مخابرات سهم سپاه است و پول اس ام اس های ارسالی ما از همراه اول خرج کوبیدن تو سر خودمون می شود و ایرانسل هم مربوط به فعالیت های اقتصادی در آفریقای جنوبی است ، چنان به برنامه ها اس ام اس دادیم که در عرض همین 15 روز به اندازه یکسال آب به آسیاب ماشین سرکوب خودمان ریختیم .
با اینهمه من هنوز امیدوارم و اصلاً اجازه ناامیدی ندارم ولی سوالی کلیدی دارم
فراموشیمان را چه کنیم؟