۱۳۹۰ آبان ۴, چهارشنبه

چه می خواهیم؟

چه می خواهیم؟
حال روزمان هرروز بدتر از قبل می شود
– واقعاً میدانیم چه می خواهیم؟ در جواب اکثراً خواهیم گفت آزادی
– راه رسیدن به آن چیست؟ اتحاد
آیا به این دو باور داریم؟....
اگر باور داشتیم مخالف با نظرمان را متهم نمی کردیم و به او برچسب نمی زدیم.
اگر باور داشتیم روی افراد و کلمات وسواس بی مورد نداشتیم.
اگر باور داشتیم درحالیکه افراد سرشناس طرز تفکر یا گروه و دستۀ مورد علاقه مان تأکید بر انسجام در مقابل حکومت خودکامه می کردند به سخنانشان واقعاً عمل می کردیم و برای پس زدن این بختک از روی سرنوشتمان یکصدا می شدیم و برای بعد هم سرنوشت را به رأی مردم می سپردیم.
به نظر من مشکل ما اینست که نمی دانیم دموکراسی یعنی چه، به عبارت دیگر خودمان دوست داریم فرد یا افرادی را اَلَم کنیم و بالاسر خودمان قرار دهیم تا برایمان تعیین تکلیف کنند.
در حقیقت به علت استبدادزدگی مزمن که نسل اندر نسل به ما به ارث رسیده دنبال ناجی افسانه ای یا به قول دوستی دیکتاتور مصلح هستیم تا حقمان را بگیرد، غافل از اینکه آنرا که خود بالا می بریم بلای جانمان می شود.
به گذشتۀ کشورمان بنگریم، این کشور در دو قرن گذشته چه حکومت هائی را به خود دیده است؟
واقع بین باشیم، دموکراسی در عملکرد حکومت نمایان می شود نه در اسم و تابلوی آن حکومت.
بدون شک شرط لازم دموکراسی حاکمیتی سکولار است، ولی این شرط هم برای برقراری دموکراسی کافی نیست؛ چه برسد به فرد و گروه پرستی که عاقبتش بهتر از امروزمان نخواهد بود.
در یک کلام تا ما با هر طرزفکر و عقیده ای روی یک هدف که همان آزادی و دموکراسی است گذشته از رنگ و فرد و گروه متحد نشویم راه به هیچ جا نخواهیم برد.
ولی اگر متحد شویم با انسجاممان راه رسیدن به آرزوئی دیرین را هرچه هموارتر می کنیم.
الآن لازم نیست نگران بعداز آن باشیم، در آنموقع با هوشیاری و تجربه ای که داریم بستر دموکراسی را هموار کرده و همگان خود را برای رأی مردم آماده می کنند وبا آراء عمومی مشروعیت پیدا کرده و دیگر گروه ها و دسته ها هم بدون هیچ نگرانی از حذف یا کنار گذاشته شدن برای آینده تلاش می کنند تا مورد اقبال مردم قرار گیرند.
فکر می کنم دنبال کردن روند انتخابات و برقراری دموکراسی در کشورهای تازه انقلاب کرده در بهار عربی تجربه هائی گران بها در این راه را به رایگان در اختیارمان قرار دهد.
فرصت ها یک به یک از دست می رود و ما فقط افسوس می خوریم، امروز رژیم در داخل و خارج از کشور با مشکلات بزرگی دست به گریبان است و از همه بزرگتر بحران مشروعیت است؛
این فرصت گرانبها را غنیمت بشمریم و انرژیمان را صرف موارد پوچ و بی حاصل نکنیم.

۱۳۹۰ مهر ۲۸, پنجشنبه

اینجا انتهای زمین است...

اینجا انتهای زمین است...
اینجا انتهای زمین است...
درست لحظه ی مرگ انسانیت...
جایی که دست های مادران بوی خون می دهد!!!
بوی "جنایت"
و آبهای راکدش طعم کودکانی را می گیرد که بی نفس خفه می شوند در خفقان این نکبت آباد!
معصومیت ها دریده می شوند...
و "آدم "ها...
همین ما آدم ها...
چه ساده می گذریم از کنار درد هایمان
"این درد های مشترک"
اینجا انتهای زمین است...
درست همین جایی که ما ایستاده ایم!!!!

۱۳۹۰ مهر ۲۷, چهارشنبه

بیسوادی نماینده ایران در کمیته حقوق بشرسازمان ملل

بیسوادی نماینده ایران در
کمیته حقوق بشرسازمان ملل
این یارو نماینده جمهوری اسلامی در کمیته حقوق بشرسازمان ملل است، گذشته از انگلیسی صحبت کردن افتضاحش و اینکه صحبت ها را نمی فهمه و با گوشی گوش می کنه! انقدر گاگوله که نفهمیده اتیکت جلوش سروته.

۱۳۹۰ مهر ۲۲, جمعه

آرش با ملودیش نشانگر مردم من است نه حاکمان ایران

آرش با ملودیش نشانگر مردم من است
نه حاکمان ایران
من به شخصه کلی با موزیک ویدئوی ملودی حال میکنم، اکثر افرادی هم که راجع به این کلیپ باهاشون صحبت کردم ازش تعریف کردند.
ولی من از منظر دیگه ای می خوام راجع بهش صحبت کنم؛ یک خوانندۀ ایرانی که در سطح بین المللی اسم و رسمی برای خودش دست وپا کرده اومده و یک کلیپ با استفاده از ویدئوهائی که ملل مختلف جهان براش فرستادن درست کرده و پرچم ایران و ایرانی رو تو جهان برده بالا.
بعد از اون طرف در سطح بین المللی مطرح میشه که ایران در حرکتی تروریستی دست داشته، الآن جای قضاوت در مورد صحت و سقم این موضوع نیست فقط یک سؤال، به فرض اینکه این اتهام دروغ باشه، چرا باید حاکمان کشورما کاری کنند که هر وصله ای مثل ان دماغ به ماها بچسبه؟
حالا با هر طرز فکر و مسلکی که هستید کلاهتون رو واقعاً قاضی کنید، یک خواننده میاد و نام ایران رو اینجوری تو دنیا مطرح میکنه بعد حکومت ما از اون طرف جز به منافع گروهی و صنفی خودش توجهی نداره و همه چیز رو می خواد فدای ادامۀ حکومتش کنه. کسی هست که بگه این حکومت نماینده مردم ایران؟
نماینده من یکی که آرش خواننده است شما رو نمی دونم.

۱۳۹۰ مهر ۲۰, چهارشنبه

ما خیال پرداز نیستیم

ما خیال پرداز نیستیم
قسمت هایی از صحبت های اسلاوی ژیژک فیلسوف اسلوونیایی در جمع اشغال کنندگان وال استریت که به نظرم مهم تر آمد ه در ادامه ترجمه شده:
«آن ها ما را خیال پرداز می نامند. اما خیال پردازانِ واقعی کسانی هستند که فکر می کنند این سیستم می تواند برای مدت نامعلوم به همین شکل ادامه پیدا کند. ما خیال پرداز نیستیم. ما داریم آن ها را از خواب خوش شان که دارد به یک کابوس تبدیل می شود بیدار می کنیم. ما چیزی را نابود نمی کنیم. ما تنها شاهدِ آن هستیم که چه طور سیستم، خودش را نابود می کند. تصویر آشنای کارتون هایمان را به یاد بیاوریم. یک گربه (در کارتون تام و جری) به سر پرتگاه می رسد اما بی حواس به مسیرش ادامه می دهد. بی خیالِ این که زیرش خالی شده است. اما درست آن زمانی که پایین را نگاه می کند و می بیند چیزی زیرش نیست، می اُفتد. این دقیقن همان کاری است که ما داریم این جا انجام می دهیم. ما داریم به سرمایه دارانِ وال استریتی می گوییم آهای! زیر پای تان را نگاه کنید!»«در آوریل 2011 دولت چین دستور داد که فیلم ها و داستان های خیالی یا آن هایی که واقعیت های جایگزین را نمایش می دادند ممنوع شود. این یک نشانه ی خوب برای چین است. این یعنی مردمانِ چین هنوز به جایگزین ها فکر می کنند و دولت چین مجبور می شود که آن را ممنوع کند. ما این جا در امریکا با ممنوعیت سر و کار نداریم. چرا که سیستم مستقر حتی توانایی ما را برای خیال پردازی سرکوب کرده است. به فیلم هایی که هر روز می بینیم نگاه کنیم. همه چیز در آن ممکن است. می توان تصور کرد که یک شهاب سنگ به زمین می خورد و زندگی پایان می یابد و غیره و ذلک. اما انگار نمی توان پایان سرمایه داری را حتی در خیال متصور شد.»«بگذارید یک داستان از دوران کمونیسم برایتان بگویم. مردی از آلمان شرقی به سیبریا فرستاده شد تا آن جا کار کند. این مرد می دانست که سانسورچی ها نامه هایش را می خوانند. به همین خاطر با دوستانش قراری گذاشت. گفت که اگر نامه ای که از من می گیرید با جوهر آبی نوشته شده باشد یعنی آن چه که من در نامه نوشته ام درست است. اگر با جوهر قرمز نوشته باشم نادرست. بعد از یک ماه، دوستانش اولین نامه را از طرف وی دریافت کردند. همه ی متن با جوهر آبی نوشته شده بود. در نامه آمده بود: «این جا همه چیز عالی است. مغازه ها پر از غذاهای خوشمزه است. سینماها فیلم های خوب غربی پخش می کند. آپارتمان ها بزرگ و مجلل است. اما تنها چیزی که این جا نمی توان خرید، جوهر قرمز است.»خب این شیوه ی زندگی ماست. ما از همه آزادی هایی که می خواهیم برخورداریم. اما آن چه نداریم جوهر قرمز است. یعنی زبانی نداریم که که با آن بتوانیم عدمِ آزادی مان را بیان کنیم. آن شکلی که ما یاد گرفته ایم درباره ی آزادی صحبت کنیم، جنگ برای آزادی را مقابل تروریسم قرار می دهد. این، معنای واقعی آزادی را تحریف می کند. و شما اشغال کنندگان وال استریت دارید آن کار بزرگ را انجام می دهید: شما دارید جوهر قرمز را به ما می دهید.»«یک خطر وجود دارد. ما نباید شیفته ی خودمان بشویم. ما این جا روزهای خوشی را کنار هم می گذرانیم. اما یادمان نرود! کارناوال های شادی زودگذرند. آن چه که مهم است اتفاقی است که روز بعد می افتد. زمانی که ما به زندگی عادی برمی گردیم. آیا آن زمان تغییری رخ داده است؟ من نمی خواهم که شما این روزها را به یاد بیاورید و بگویید آه! ما جوان بودیم! چه روزهای زیبایی بود! یادمان باشد که پیام اصلی ما این است: ما حق داریم به جایگزین ها فکر کنیم.»«ما در بهترین دنیایِ ممکن زندگی نمی کنیم. اما یک راه طولانی در پیش است. پرسش های به راستی دشواری پیش روی ماست. ما می دانیم چه نمی خواهیم. اما آیا می دانیم چه می خواهیم؟ چه نظام اجتماعی می تواند جایگزین سرمایه داری شود؟ رهبران جدید چه خصوصیت هایی باید داشته باشند؟ یادمان نرود: مشکل اصلی فساد و زیاده خواهی نیست. مشکل اصلی، سیستم است. سیستمی که ما را تا مرز تسلیم هل می دهد. تنها از دشمنان حذر نکنیم. حواس مان به دوستانِ نارفیقی که می خواهند جان حرکت ما را بگیرند نیز باشد.»«ما کمونیست نیستیم. اگر کمونیسم آن نظامی است که در سال 1990 سقوط کرد یادمان باشد که آن کمونیست ها بی رحم ترین سرمایه دارانِ امروز هستند. ما امروز در چین یک نظام سرمایه داری داریم که حتی پویاتر از سرمایه داری امریکایی است. اما آن جا دموکراسی نیست. این یعنی وقتی دارید سرمایه داری را نقد می کنید از تهدید کسانی که می گویند شما مخالف دموکراسی هستید نترسید. پیوند همیشگی بین سرمایه داری و دموکراسی پایان یافته است.»«تغییر، ممکن است. ما این روزها چه چیزهایی را ممکن می دانیم؟ به رسانه ها گوش کنیم. از یک طرف در حوزه ی تکنولوژی و سکسوالیته همه چیز ممکن است. شما می توانید به ماه سفر کنید. می توانید با بیوژنتیک زندگی ابدی داشته باشید. می توانید با حیوانات سکس داشته باشید و امثالهم. اما به حوزه ی اقتصاد و اجتماع نگاه کنیم. می گویند هر تغییری غیر ممکن است. ما می خواهیم مالیات بر ثروتمندان اندکی افزایش پیدا کند؛ می گویند محال است، رقابت از دست می رود. ما می خواهیم پول بیشتری صرف سلامت شود؛ می گویند امکان ندارد، یک دولت توتالیتر سر کار می آید. چه طور می شود به ما وعده ی زندگی ابدی می دهند اما نمی توانند اندکی بیشتر صرف سلامت کنند؟ یک جای کار می لنگد. بیایید اولویت های مان را همین جا تعیین کنیم. ما استاندارهای بالاتری برای زندگی نمی خواهیم. ما استاندارهای بهتری برای زندگی می خواهیم.»«ما باید صبر داشته باشیم. تنها چیزی که من از آن می ترسم این است که یک روز به خانه های مان برویم، سالی یک بار یکدیگر را ملاقات کنیم، آب جو بخوریم، و نوستالژیک وار این روزها را به یاد آوریم. بیایید به یکدیگر قول بدهیم که این اتفاق نمی افتد. ما می دانیم که مردم، اغلب نسبت به چیزی اشتیاق دارند اما واقعن آن را نمی خواهند. بیایید نترسیم و چیزی را که به آن اشتیاق داریم واقعن بخواهیم. ممنونم از شما.»

۱۳۹۰ مهر ۱۹, سه‌شنبه

دیگه تخمشم نمی تونیم بخوریم

دیگه تخمشم نمی تونیم بخوریم
امروز تو اتوبوس راه آهن به تجریش بودم، اتوبوس خیلی شلوغ بود همینطورکه سرجام وایستاده بودم و میلۀ بالاسرم را گرفته بودم، متوجه شدم مرد مسنی نشسته روی صندلی پشتیم داره دربارۀ تخم مرغ حرف میزنه، میگفت ....این تازه اولشه و همونطور که می گفتند گرونی بدتر از اینا تازه تو راهه، یه جوونی که کمی اونورتر وایستاده بود برگشت گفت به گرونی که عادت داشتیم باید یواش یواش به 3 تِرلیون تومن ها هم عادت کنیم.
مرد مسن دیگه ای که یک صندلی پشت سر آقای اولی و سمت دیگر نشسته بود گفت: بابا ول کنید دیگه حالمون بهم می خوره وقتی اسم این 3 میلیارد تومن! میاد، این یک عدده مثل همۀ عددهای دیگه.
راستش من یکدفعه پریدم تو حرفشو گفتم آقا چی چی یه عدده؟
اولاً 3 میلیارد نیست و سه هزار میلیارده، بعدشم شما اگه 41 سال روزی 200 میلیون تومن پس انداز کنی..... داشتم همینجوری توضیح می دادم که حس کردم مردم با حالت تعجب همراه با ترسی مرموز دارن منو نگاه می کنند، توضیحاتم که تموم شد آقاهه گفت: 200 میلیون به ما می دادند کلاهمون رو بالا می انداختیم.
دو تا مطلب خوب دستگیرم شد:
اول اینکه خیلی از مردم کوچه و بازار نمی دونند این رقم چقدر بزرگه بخاطر همین هم دیگه اسمی از ععد و رقم تو رسانه های داخلی برده نمیشه و دوم از وقتیکه خامنه ای گفته راجع به این موضوع حرفی نزنید مردم استبداد زدۀ ما از صحبت کردن راجع به این موضوع هم هراس دارند.
ولی باید ما هرجاکه می تونیم مسأله را برای مردم باز کنیم تا بفهمند و ترسشون بریزه، وگرنه اگه همینطوری پیش بره دیگه تخمشم نمی تونیم بخوریم!