دیگه تخمشم نمی تونیم بخوریم
امروز تو اتوبوس راه آهن به تجریش بودم، اتوبوس خیلی شلوغ بود همینطورکه سرجام وایستاده بودم و میلۀ بالاسرم را گرفته بودم، متوجه شدم مرد مسنی نشسته روی صندلی پشتیم داره دربارۀ تخم مرغ حرف میزنه، میگفت ....این تازه اولشه و همونطور که می گفتند گرونی بدتر از اینا تازه تو راهه، یه جوونی که کمی اونورتر وایستاده بود برگشت گفت به گرونی که عادت داشتیم باید یواش یواش به 3 تِرلیون تومن ها هم عادت کنیم.
مرد مسن دیگه ای که یک صندلی پشت سر آقای اولی و سمت دیگر نشسته بود گفت: بابا ول کنید دیگه حالمون بهم می خوره وقتی اسم این 3 میلیارد تومن! میاد، این یک عدده مثل همۀ عددهای دیگه.
راستش من یکدفعه پریدم تو حرفشو گفتم آقا چی چی یه عدده؟
اولاً 3 میلیارد نیست و سه هزار میلیارده، بعدشم شما اگه 41 سال روزی 200 میلیون تومن پس انداز کنی..... داشتم همینجوری توضیح می دادم که حس کردم مردم با حالت تعجب همراه با ترسی مرموز دارن منو نگاه می کنند، توضیحاتم که تموم شد آقاهه گفت: 200 میلیون به ما می دادند کلاهمون رو بالا می انداختیم.
دو تا مطلب خوب دستگیرم شد:
اول اینکه خیلی از مردم کوچه و بازار نمی دونند این رقم چقدر بزرگه بخاطر همین هم دیگه اسمی از ععد و رقم تو رسانه های داخلی برده نمیشه و دوم از وقتیکه خامنه ای گفته راجع به این موضوع حرفی نزنید مردم استبداد زدۀ ما از صحبت کردن راجع به این موضوع هم هراس دارند.
ولی باید ما هرجاکه می تونیم مسأله را برای مردم باز کنیم تا بفهمند و ترسشون بریزه، وگرنه اگه همینطوری پیش بره دیگه تخمشم نمی تونیم بخوریم!