۱۳۹۰ تیر ۶, دوشنبه

سؤالات چهار جوابی!

سؤالات چهار جوابی!
سخنان سید محمد خاتمی در جمع نخبگان و فعالان سیاسی- فرهنگی و جوانان گیلان موجب شد  سؤالاتی را در رابطه با این سخنان مطرح کنم تا ایشان لطف کرده و چون اعتقاد راسخ به فضای باز و پاسخگوئی مسئولین به مردم دارند،برای شفاف سازی هرچه بیشتر پاسخ دهند.




شرح و گزینه های مورد نظر برای پاسخ به سؤالات :



1- مواضع اصولی اصلاح طلبان چیست؟

الف- حفظ نظام 

ب- به میدان کشیدن مردم جان به لب رسیده با وعده و وعید 

ج- کارکردی چندگانه برای حفظ جایگاه در قدرت 

د- همۀ موارد



2- موازین و ضوابط جمهوری اسلامی چیست؟

الف- استفاده ابزاری از مردم 

ب- خرج منابع و منافع ایران برای رسیدن به اهداف گروهی و فرقه ای 

ج- تحقق نظام ولایت مطلقه در تمام جهان 

د- همۀ موارد



3- چقدر از آرمان های جمهوری اسلامی که در اول انقلاب گفته شد تحقق یافته است؟

الف- مردم ایران به عزت و سربلندی رسیدند 

ب- گرایش به اسلام در جامعه ایران چندین برابر شد 

ج- مردم ایران علاوه بر سعادت اخروی به جایگاه بالای مادی و زندگی دنیوی رسیدند 

د- هیچکدام از موارد



4- آیا امامی که می گفت اگر همۀ مردم بگویند آری من می گویم نه، اعتقاد واقعی به رأی مردم داشت؟

الف- فقط مردم و افراد موافق با خود را جزء آدم می دانست 

ب- اصولاً رأی گیری در جمهوری اسلامی مسأله ای برای بازی دادن جهان و مردم است 

ج- با وجود ولایت منصوب از طرف خدا رأی مردم هیچ است 

د- همۀ موارد



5- چهرۀ واقعی نظام که قابل دفاع است را توضیح دهید؟

الف- عدم وجود زندانی سیاسی در ایران 

ب- عدم وجود شکنجه در زندان ها 

ج- عدم کشتار مردم توسط نیروهای رسمی و غیر رسمی حکومت 

د- همۀ موارد



6- می خواهید بکوشید بر سر چه چیز با حکومت به توافق برسید؟

الف- اجرای بدون تنازل قانون اساسی    

ب- حذف دور باطل رهبری، شورای نگهبان و مجلس خبرگان 

ج- داشتن اختیار برای انتصاب مدیران کارآمد و داشتن سهمی در سفرۀ گستردۀ نظام 

د- گزینه های الف و ج



7- منظور شما از تقویت نظام، تقویت کدام وجه از نظام است؟

الف- وجه سرکوبگر 

ب- وجه امنیتی 

ج- ولایت 

د- همۀ موارد



8- منظور شما از سلایق خاص که نباید عین جمهوری اسلامی تلقی شود، سلیقۀ چه کسی است؟

الف- سلیقۀ احمدی نژاد 

ب- سلیقۀ مشائی 

ج- سلیقۀ حامد کرزی 

د- افراد بی سلیقه



9- منظور شما از جملۀ " انتخابات سالم که شاه بیت مردم سالاریست " چیست؟

الف- اشاره به شاعران در قرون چهاروپنج هجری 

ب- بی بیت بودن شعر نیمائی یا شعر سپید 

ج- اصولاً مردم شاه و سالار می خواهند 

د- انتخابات بدون استصوابات معنائی ندارد



10- ما بقی بهره انتخابات که بیشترش به نظام رسیده، چه می شود؟

الف- اصولاً بهرۀ نظام و مردم  یکی است 

ب- بقیه اش به متحدان خارجی می رسد 

ج- منظور از بیشتر بهره کل بهره بوده است 

د- همۀ موارد



11- رسیدن به ایده های معقول و استفاده از روش های مختلف برای رسیدن به آن با توجه به شرایط و امکانات در دسترس چگونه محقق می شود؟

الف- ایستادگی برخواسته های مردم 

ب- مبارزه با خودکامگی 

ج- همراهی با مردم 

د- نقش مرحوم نوذری در صبح جمعه با شما ( آقای ملّون )



12- نمونه ای از رهبران و مسئولان مؤثر و موفق نام ببرید؟

الف- گاندی 

ب- مارتین لوترگینگ 

ج- نلسون ماندلا 

د- سیدمحمدخاتمی



13- آیا فقط باز شدن فضای کنونی نیاز به مبنا قراردادن سخنان رهبری دارد یا همیشه اینگونه است؟

الف- فقط برای باز کردن فضا لازم است 

ب- چون جان و مال و امنیت به خطر می افتد همیشه لازم است 

ج- برای داشتن سهم در حاکمیت درحال حاضر لازم است 

د- با اینهمه زندان، قتل، شکنجه و تجاوز بواسطۀ آن حتماً لازم است



14- آیا با تجربیات بدست آمده معتقدید ساختار و اهداف دستگاه های قضائی، امنیتی، سیاسی و شورای نگهبان اجازۀ رعایت حرمت، آزادی و امنیت افراد اجتماع را می دهد؟

الف- می دهد 

ب- نمی دهد 

ج- خواهد داد 

د- داده بود



15- چه دلیلی برای اثبات ادعای خود مبنی بر اینکه انتخابات مال مردم است دارید؟

الف- چون مردم را پای صندوق می آورم 

ب- چون مردم شناسنامه و کارت ملی دارند 

ج- وجود نظارت استصوابی 

د- هدفمندی یارانه ها

۱۳۹۰ تیر ۲, پنجشنبه

15 درصد ما و 15 درصد بعضی ها

15 درصد ما و 15 درصد بعضی ها
اعلام افزایش 15 درصدی نرخ کرایۀ حمل و نقل عمومی و افزایش 100 درصدی آن در واقعیت بیانگر این حقیقت است که مبنای محاسبۀ اعداد و ارقام در دولت خدمتگذار با روش های معمول دارای اختلافی تقریباً 667 درصدی است.           ( 6.67 = 15 : 100 )
البته ذکر این نکته را لازم می دانم که تجربه نشان داده این اختلاف با توجه به موضوع مورد محاسبه کاملاً متغیر می باشد.
لذا از هموطنان عزیز خواهشمند است اگر از معطلی زیاد و اتلاف وقت خود در موارد گوناگون خسته شدند و از حکومت درخواست اضافه کردن مأمورین رسیدگی کننده! را داشتند قبل از اعلام درصد برای اضافه کردن مأمورین موضوع اختلاف محاسباتی دولت با روش های معمول را در نظر بگیرند، چراکه شاید درصدی که از طرف ما برای اضافه کردن مأمورین رسیدگی کننده! اعلام می شود در روش محاسباتی دولت چندین برابر تعداد مورد نظر باشد و به این ترتیب با زیاد شدن بیش از حد آنها، مأمورین چند برابر رقم مورد انتظار به کارمان رسیدگی کنند!

۱۳۹۰ تیر ۱, چهارشنبه

مرگ بر این رژیم مردم فریب

مرگ بر این رژیم مردم فریب
چندی پیش اخباری از تعرض " دومنک استراس کان " رئیس صندوق بین المللی پول به خدمتکار زن هتلی در نیویورک خبرساز شد، خبرگزاری ها اعلام کردند که او نیمه شب در حال فرار در فرودگاه نیویورک دستگیر و تحویل مراجع ذیصلاح شد.
امروز خبری با این مضمون: یکی از اعضای هیئت بازرگانی مصر که به ایران امده بود، به نام " العقیلی " یک دختر ایرانی را در طی اقامتش در هتل " اسپینال " در مرکز تهران مورد آزار جنسی قرار داده است و در ادامه آمده است: در این رابطه تعدادی از اعضای این هئیت مصری توسط ایران دستگیر شدند، سپس با میانجی گری کنسول مصر در ایران، دولت ایران به العقیلی فرصت داد تا قبل از اینکه اتهامات او رسمی و علنی شود، تا 48 ساعت دیگر کشور را ترک کند!
حالا با در نظر گرفتن موارد زیر با هم مقایسه کنید:
- رئیس صندوق بین المللی پول پس از تعرض به خانم خدمتکار هتل محاکمه می شود ولی حکومت ایران یک تاجر هتاک مصری را فراری می دهد.
- مقامات امریکائی اصلاً به نوع پوشش اشخاص کاری ندارند و فقط به وظیفۀ خود که حفاظت از حریم و حقوق شخصی افراد است می پردازند، ولی رژیم ایران به بهانۀ نشان دادن قدرت خود به مردمش به خصوصی ترین مسائل مردم فضولی می کند ولی در موقع دفاع از حقوق مشروع ملت به آسانی کوتاهی می کند.
- بسیار شنیده ایم که قانون کاپیتولاسیون موجب اعتراضات زیادی در زمان حکومت پهلوی شد، حال در عمل آیا اینکار بدتر از کاپیتولاسیون نیست؟
- شاید ( به غلط ) حکومت بگوید که گاهی برای منافع ملی از بعضی مسائل باید چشم پوشی کرد. و سؤال اینجاست که رابطه با مصر چه منافعی برای کشور ما دارد. مصر کشوری است دارای کشاورزی و توریست که هردوی اینها بدون گسترش روابط در حال حاضر در دسترس ماست، کمااینکه میوه های مصری کشاورزی ایران را با مشکل مواجه کرده است.
- می خواهید در مصر پایگاه داشته باشید که به مردم فلسطین بعنوان ملتی مظلوم بتوانید کمک کنید! آیا وظیفۀ شما بعنوان حکومت کشور ایران جلوگیری از مظلوم واقع شدن یک ایرانی است یا دفاع از مردمی که ما اصلاً نمی دانیم بر سر چه دعوا و صلح می کنند؟
نتیجه ای که هر انسان آزاده ای دستگیرش می شود اینست که شما حکومت و دولت مشروع ایران و ایرانی نیستید و فقط در پی خرج جان و مال و ناموس مردم ایران برای رسیدن به اهداف شوم خود بوده و هستید، فاجعه را به جائی کشاندید که دیگر لازم نیست اعراب شهوت ران برای کام بردن از زنان و دختران ایرانی که به اجبار و از سر استیصال به دوبی می روند، به آنجا سفر کنند، چون شما ماهیت و شغل واقعی خود که دارای پول خوبی برای شما و نامی بد در بین مردم است را هرروز بیشتر نشان می دهید؛ پس 

مرگ بر این رژیم مردم فریب

پارازيت شترديدي نديدي ( قسمت ده سری سوم )

پارازيت شترديدي  نديدي ( قسمت ده سری سوم )

بعضی‌ هفته‌ ها زمان برنامه پارازیت بیشتر از ۳۰ دقیقه می شود و تهیه کنندگان مجبور به حذف قسمت هائی از آن برای رسیدن برنامه به تایم ۳۰ دقیقه می شوند.این قسمت حذف شده از پارازیت ده سری سوم می باشد. با نام شتر دیدی ندیدی!!؟




چند روز می توانید غذا نخورید؟

چند روز می توانید غذا نخورید؟
 تعریف اعتصاب غذا به نقل از دانشنامۀ آزاد ویکی پدیا:
" اعتصاب غذا اقدام به نخوردن غذا با ارادهٔ خود شخص و در اعتراض به موضوعی است. اعتصاب غذای خشک شامل نخوردن آب و غذا است و اعتصاب غذای تر فقط نخوردن غذا است. اعتصاب غذا ممکن است همراه با تحصن و بست نشینی در مکانی انجام شود یا توسط زندانیان در زندان انجام شود."
کمی درتعریف بالا تأمل کنید و انصافاً ببینید اگر شما به جای هموطنان زندانی سیاسی بودید، چه انتظاری از افراد آزاد و خارج از زندان داشتید؟
اصلاً بحث هموطن و همرزم بودن و اینکه هرچه باشد این افراد هرکدام به نحوی بخاطر ما در زندان هستند به کنار، آیا اینان انسان نیستند؟!
ریشۀ تمامی بدبختی های ما اینست که مشکل دیگران را مربوط به خودشان می دانیم و تا اینچنین باشیم هربلائی که بخواهند به سرمان می آورند و حقیقتاً مستحق آن هستیم.

۱۳۹۰ خرداد ۳۱, سه‌شنبه

انتشار مشکوک موجی از اخبار مربوط به تجاوز

انتشار مشکوک موجی از اخبار مربوط به تجاوز
با توجه به سابقۀ سی و اندی سالۀ رژیم به نظرمی رسد همزمانی انتشار گسترده اخبار تجاوزات گروهی در چندوقت اخیر و اجرای طرح های حکومت برای ایجاد محدودیت های بیشتر اجتماعی برای مردم دارای رابطه ای معنادار باشد.

۱۳۹۰ خرداد ۳۰, دوشنبه

ندا نماد آزادیخواهی ملت ایران

ندا نماد آزادیخواهی ملت ایران
امروز سالگرد روزیست که تو از بین ما رفتی، هروقت صحنۀ کشته شدنت را می بینم یا به یاد می آورم بیشتر از پیش برایم روشن می شود که تو به دنبال چه چیز به خیابان آمده بودی تا جان خود را بر سر آن بگذاری، همانطورکه به حق نماد آزادیخواهی ایران و ایرانی شدی دنبال آزادی بودی، به دنبال ایرانی برای تمامی ایرانیان، همانطورکه نزدیکانت شهادت داده اند بیشتر از اینکه طرفدار کسی یا گروهی باشی به دنبال آزادی بودی و آزادی برایت از همه چیز مهمتر بود.
از حال ما اگر بخواهی به علت جو امنیتی، سرکوب، شکنجه، تجاوز، زندان و اعدام ها و در ضمن کمی هم ترسو بودن خودمان خیلی وقت است که از خیابان ها به پشت کیبوردهایمان آمده ایم تا شاید بتوانیم کاری بکنیم و اگر راستش را بخواهی چون  راه دیگری برای ابراز انزجارمان نمانده به اینترنت متوسل شدیم، البته ناگفته نماند که چند روز پیش راهپیمائی سکوت در پیاده رو های خیابان ولیعصر برگذار کردیم.
با کمال شرمندگی باید اعتراف کنم که هنوز نمی دانیم چه می خواهیم و فقط همگی می دانیم چه نمی خواهیم؛ به همین دلیل به راهکار مشترک و کارآمدی برای ادامۀ راه نرسیدیم، با کمال تأسف باید بگویم درحالیکه عّده ای در زندان ها بر سر حرف و نظر حق خود ایستاده اند، عده ای دیگر در حال رایزنی برای ورود به دایره قدرت هستند و راه را در این یافته اند که به اصلاحات در ساختار قدرت بپردازند!
با این وجود همۀ ما منتظر هستیم، منتظر فرصتی تا تو را و آرمانت را فریاد بزنیم، آنروز نمی دانم چه وقت فرا می رسد فقط می دانم که خواهد رسید.

۱۳۹۰ خرداد ۲۹, یکشنبه

سؤالی که شاید شما بتوانید پاسخ دهید

سؤالی که شاید شما بتوانید پاسخ دهید
از ابتدای شروع خیزش های ضد استبدادی در کشورهای عربی موسوم به « بهار عربی » این سؤال بطور جدی مرا به خود درگیر کرده است، چگونه در کشورهائی مثل تونس، مصر، لیبی، یمن، بحرین و سوریه مردم بدون داشتن فردی بعنوان رهبر به اعتراضات خود ادامه می دهند و با اتحّاد و همبستگی خواسته های خود را مطالبه می کنند، ولی ما در ایران بدون اتکا به فرد یا گروه و دسته ای حتی نمی توانیم بدانیم که چه می خواهیم که در پی آن باشیم.

شاید شما بتوانید جواب این سؤال بنده را بدهید.

۱۳۹۰ خرداد ۲۵, چهارشنبه

مصاحبه با دختری که بعد از دستگیری توسط مأمورین مورد تجاوز قرار گرفته

مصاحبه با دختری که بعد از دستگیری 
توسط مأمورین مورد تجاوز قرار گرفته
داستان تجاوز به دختران و زنان ایرانی در جمهوری اسلامی داستان تازه ای نیست، از ابتدای انقلاب 57 در کمیته ها، گشت ثارالله و دختران محکوم به اعدام تا چندسال پیش که چند مأمور نیروی انتظامی، بعد از تجاوز به زنی غریب چون کسی که به او تجاوز کرده بودند به مشکینی دسترسی داشت، مجازات شدند.
با تمام این اوصاف دیدن این مصاحبه اوج پستی و بی شرفی نیروهای حکومتی را نشان می دهد، کسانی که به خیال خود برای رضای خدا و تداوم حکومت دینی یا برای هرچیز دیگر که فکرش را بکنید دست به این اعمال می زنند.
مطمئن باشید که این اولین قربانی نیست و آخرین هم نخواهد بود و مرگ هم فقط برای همسایه نیست. ویدئو با حجم کم جهت پخش کردن آماده گردیده است، لطفاً در پخش آن همیاری نمائید.

رضا تقی پور :بخش نخست شبکه ملی اطلاعات ( اینترنت ملی ) تا شهریور به بهره برداری می رسد

رضا تقی پور :بخش نخست شبکه ملی اطلاعات
( اینترنت ملی ) تا شهریور به بهره برداری می رسد
وزیر ارتباطات و فن آوری اطلاعات اعلام کرد: بخش نخست شبکه ملی اطلاعات تا شهریور به بهره برداری می رسد.

رضا تقی پور در حاشیه جلسه هیأت دولت در جمع خبرنگاران افزود: این شبکه طرحی بنیادی برای کشور و زیرساخت دولت الکترونیک است که در حال تکمیل آن هستیم.

وی گفت: درصددیم موانعی را که یکی دو هفته گذشته در این زمینه ایجاد شده است به سرعت برطرف کنیم.

تقی پور افزود: این شبکه دستاوردهای بسیاری دارد و مشکلات حوزه امنیتی بویژه حملات اینترنتی از خارج را برطرف می کند.

وی شبکه فیبر نوری را بخشی از شبکه ملی اطلاعات دانست و اضافه کرد: کارهای اولیه این شبکه انجام شده است و مجوز آن را از دولت گرفته ایم و امیدواریم کارهای اجرایی آن را آغاز کنیم.

تقی پور درباره اعتبار اجرای این طرح نیز گفت: فقط در زمینه شبکه فیبر نوری یک و نیم میلیارد دلار اعتبار برآورد شده اما درباره تأمین تجهیزات آن متناسب با انتخاب سناریوهای آتی، هزینه ها متفاوت است.

وزیر ارتباطات و فن آوری اطلاعات در باره شمار مشترکان این شبکه نیز گفت: این موضوع به درخواست مردم بستگی دارد اما طبق برآوردها در سه سال اول تا پنج میلیون مشترک، قابلیت خدمات رسانی دارد.

لینک خبر

۱۳۹۰ خرداد ۲۴, سه‌شنبه

قبل از رفتن به خيابان براي تظاهرات بخوانيد

قبل از رفتن به خيابان برای تظاهرات بخوانيد

نکاتی درباره حضور در راهپیمایی

توجه داشته باشید استراتژی اول سرکوب‌گران ارعاب است و سرکوب و برخورد هدف ثانویه آنان است. با توجه این استراتژی اولیه است که می‌توان بخش مهمی از آرایش نظامی سرکوب‌گران را فهمید و تشخیص داد که کدام اقدام پرهزینه و کدام اقدام کم هزینه است.

آرایش نیروی سرکوب

اولین چیزی که در هر راه‌پیمایی توجه را جلب می‌کند حضور گسترده نیروهای نظامی و انتظامی از تمامی ارگان‌ها مربوطه مانند سپاه، نیروی انتظامی، و بسیج است. توجه داشته باشید درصد کمی از این نیروها توانایی برخورد دارند.
این نیروهای حاضر در میدان را می‌توان به دو گروه پیاده‌نظام و سواره نظام تقسیم کرد.
در میان پیاده‌نظام سرکوب، نیروهای انتظامی عملا خطری برای شما ندارند چرا که اغلب کارمند هستند و قایل به برخورد تند با معترضان نیستند. دیگر نیروی کم خطر افراد بسیجی و لباس‌شخصی مسن هستند که احتمال می‌دهیم از اعضای بسیج ادارات باشند. گروه سومی که کم خطر هستند و تمایل کمی به درگیری دارند سربازان وظیفه هستند که تنها کارکرد دکوری دارند و نه اراده برخورد دارند و نه برای این کار در نظر گرفته‌ شدند و نه برای این کار آموزش دیده‌اند و نه ابزار برخورد خشن ـ به جز باتوم ـ دارند.
مهم‌ترین و مهاجم‌ترین نیروی سرکوب بسیجیان و لباس شخصی‌های جوان و میان‌سال هستند. از میان نیروهای بسیجی، تنها تعداد معدودی این نیروها انگیزه برای درگیری دارند. مشاهدات روز ۲۵ بهمن نشان می‌دهد بسیاری از نیروهای بسیجی بسیار کم سن و سال هستند و به خصوص در مناطقی که از درگیری دور است به جز حضورشان که به کار استراتژی ارعاب می‌آید تنها وظیفه‌شان هدایت حرکت جمعیت به کوچه‌ها است که به این ترتیب جمعیت را متفرق کنند. با این حال، توانایی بازداشت معترضان را دارند.
دیگر ابزار ارعاب، موتورسواران هستند که سواره‌نظام نیروی سرکوب را تشکیل می‌دهند که خود به سه دسته تقسیم می‌شوند. گروه اول گارد ضدشورش موتورسوار است که لباس‌های مشکی دارند. طوری آرایش می‌گیرند که بیشترین ارعاب را القا کند. در صورت لزوم برخورد شدید می‌کنند. اما دیگر کارکردشان بستن مسیرها است.
گروه دوم موتورسواران بسیجی و لباس شخصی هستند. این گروه اغلب در حال حرکت به مناطق درگیری هستند در اغلب موارد این گروه‌ها یک سرتیم دارند که هیاهوی این جماعت را با شعار‌هایی مانند حیدر، حیدر یا لبیک خامنه‌ای یا فحاشی به رهگذران رهبری می‌کند. باقی تیم موتورسواران تنها برای پرجمعیت نشان دادن تیم سواره نظام حضور دارند و اراده و جرات برخورد با مردم را ندارند. البته برخی از گروه‌های موتورسوار همبستگی بیشتری دارند یا وابسته به نهاد نظامی مشخصی هستند که وظیفه‌شان برخورد در صحنه‌های درگیری است اما در مسیر خود سعی می‌کنند با خشونت مردم را متفرق کنند در مواردی دیده شده است که موتور سواری در انتهای صف موتورسواران در حال فیلم‌برداری است. این موتورسواران بسیار آسیب‌پذیر هستند و وظیفه‌شان تهیه فیلم برای گروه‌های خودی است و تهییج روحیه آنان و احیانا گزارش عملکرد دادن. وظیفه اصلی این موتورسواران ترساندن عابران و معترضانی است که هنوز به مناطق پرجمعیت نرسیده‌اند. برای همین است که حتی در گذرهای فرعی هم حرکت می‌کنند و سعی می‌کنند با ارعاب مردم را از پیوستن به معترضان منع کنند. آن‌ها مقصد مشخصی دارند و در میانه راه به ندرت متوقف می‌شوند.
گروه سومی از موتورسواران منفرد هم وجود دارند که خود به دو دسته تقسیم می‌شوند. گروه اول جزو همان دسته موتورسواران هستند که از گروه جامانده‌اند. این موتورسواران منفرد اغلب بسیار جوان‌اند .و آموزش ندیده‌اند. گروه دوم نیروهای اطلاعاتی هستند که در مسیر تظاهرات حرکت می‌کنند و با رصد کردن جریان جمعیت گروه‌های موتورسوار را هدایت می‌کنند.

در طول راهپیمایی…

در مسیر راه‌پیمایی نقاطی مانند میادین و مناطقی نزدیک دانشگاه‌های تهران و شریف و تقریبا مناطق مابین میدان انقلاب تا آزادی هم برای ما و هم برای سرکوب‌گران ارزش استراتژیک دارد. سایر نقاط ارزش ثانویه استراتژیک دارند و پتانسیل تجمع کمتری دارند. به تفاوت مناطق استراتژیک و غیراستراتژیک توجه داشته باشید.
اولین نکته که باید توجه داشته باشید این است که به هیچ وجه با نیروهای سرکوب درگیر نشوید. به خصوص در زمانی که هنوز به مناطق استراتژیک نرسیده‌اید. اغلب مردم بنا به غریزه سعی می‌کنند خود را به میادین و نقاط استراتژیک برسانند و اغلب از درگیری خودداری می‌کنند. میدان‌ها برای نیروی سرکوب اهمیت بالایی دارد و چون اجازه نمی‌دهند مردم به این مناطق نزدیک شوند خود به خود درگیری ایجاد می‌شود. در میانه راه، در جاهایی که مفر گریز ندارد و در جاهای دور از میادین به شدت از برخورد با نیروهای سرکوب خودداری کنید. سعی کنید خود را به میادین یا انتهای مسیر برسانید.
در میانه راه، نیروهای سرکوب ممکن است با شما برخورد و حتی برخورد خشنی داشته باشند. هدف اول آنان دستگیری شما نیست. هدف آنان متفرق کردن و منصرف کردن شما از ادامه مسیر است. توانایی آنان برای دستگیری مردم محدود است و تنها در صورت مقاومت اقدام به دستگیری معترضان می‌کنند.
هدف دیگر آنان هدایت مردم به مسیرهای فرعی است. تا جایی که می‌توانید در برابر این‌که آنان مسیر شما را هدایت کنند، مقاومت کنید. زنان و مردان میان‌سال و کهن‌سال می‌توانند از این سدها عبور کنند. یکی از فرصت‌های راه‌پیمایی‌ها همین‌جاست که نیروهای سرکوب می‌خواهند شما را به مسیرهای فرعی هدایت کنند. سعی کنید با بحث کردن با نیروها به بهانه اینکه به دنبال کاری هستید . بابت اینکه می‌خواهید مسیرتان بروید، سد معبر کنید و سبب جمع شدن جمعیت شوید. نیروهای سرکوب به شدت از سدمعبر و جمع شدن جمعیت هراسانند و تلاش می‌کنند به هر قیمتی که شده شما را به مسیر فرعی هدایت کنند. تنها چند دقیقه ایستادن کافی است.
در صورتی که به مسیر فرعی هدایت شدید، مسیر را به موازات مسیر اصلی ادامه بدهید. مدیریت محل تلاقی مسیر فرعی و اصلی بسیار ضعیف است. یک گروه به شما اجازه گذر نمی‌دهد گروه بعدی نرم‌تر برخورد می‌کند. بنابراین به راه‌تان ادامه بدهید.
در میان مردم نیروهای اطلاعاتی وجود دارند. بحث کردن با نیروهایی که شما را به مسیر فرعی هدایت می‌کنند، بهترین و کم‌هزینه‌ترین راه برای شناخت نیروهای نفوذی است. به محض اینکه متوجه بشوند سد معبر باید خاتمه داده شود، خود را لو می‌دهند و با دیگر نیروهای سرکوب هم‌صدا می‌شوند. اعتراض در این مواقع هم کم هزینه است و هم یخ مردم معترضی را که همدیگر را نمی‌شناسند را می‌شکند. از این فرصت کمال بهره برداری را بکنید.
تا جایی که می توانید تنها و منفرد در راه‌پیمایی شرکت نکنید. به خصوص در معابر فرعی، استراتژی نیروی سرکوب حمله به افراد تنها است. چون اولا از برخورد بسیار می‌ترسند و چند نفری به معترضان حمله می‌کنند و ثانیا با نشان دادن سبعیت قصد ترساندن دیگر رهگذران را دارند. در صورت حمله سرکوب‌گران با معترضان در صورتی که بیش از ۵ یا ۶ نفر به این حرکت اعتراض کنند، مهاجمان عقب می‌نشینند.
موتور، مهم‌ترین رسانه حمل و نقلی سرکوب‌گران است. با ایجاد ترافیک می‌توانید هم آنان را در رسیدن به مقصدشان بازداردید و فرسوده و خسته‌شان کنید.
یکی از پدیده‌های تظاهرات‌ها، هلی‌کوپترهایی هستند که در ارتفاع کمی پرواز می‌کنند. واضح است این هلی‌کوپترها هیچ توان آسیب‌رسانی ندارند. نه می‌توانند آسیب فیزیکی برسانند و نه می‌توانند از تظاهرکننده‌ها عکس تهیه کنند. تنها کارکرد آنها، رصد جریان جمعیت و مدیریت حرکت نیروهای سرکوب است.

در صورت بازداشت

توجه داشته باشید که شما رهگذرید. هیچ شاهدی مبنی بر اینکه شما قصد شرکت در تظاهرات دارید وجود ندارد. در صورت دستگیری هر نوع اتهامی را رد کنید. وارد بحث سیاسی با سرکوب‌گران نشوید. هدف آنان منفعل کردن و جدا کردن افراد فعال‌تر است.
امکانات حاکمیت برای بازداشت مردم معترض بسیار اندک و محدود است. در صورتی که در زمان بازداشت صبور باشید به ترساندن شما اکتفا می‌کنند و بعد از مدت کوتاهی شما را آزاد خواهند کرد.

۱۳۹۰ خرداد ۲۲, یکشنبه

درود بر شرف هرکسی که امروز اومده بود

درود بر شرف هرکسی که امروز اومده بود
امروز از میدان ولیعصر تا ونک در دو طرف پیاده رو چیزی که خودم دیدم بدون اغراق حدود یکصد و پنجاه تا دویست هزار نفر هموطنانی بودند که برای شرکت در راهپیمائی سکوت آمده بودند.
برای اولین روز بسیار خوب و امیدوار کننده بود، ولی قبل از هر حرفی باید بگم که اینگونه تحرکات فقط با تداوم به نتیجه می رسد؛ تداوم این روش به فرسایش نیرو در حکومت و اضافه شدن افراد بیشتری به مردم منجر می شود.
به طور کلی من چهار گروه را امروز در خیابان ولیعصر دیدم:
اول از همه مردم معترض که با حرکتشان در سکوت فریاد اعتراضشان کاملاً مشهود بود.
دوم نیروهای ارازل و اوباش که سواره و پیاده در مسیر بودند، یک عده لاشخور هم با موتورهای سنگین و ممنوعه عقده های کودکیشان را در خط ویژه اتوبوس خالی می کردند. کسانی که سالها قبل وقتی موتور های سنگین ممنوع شد را به یاد دارند می دانند که موتورسواران چنین موتورهائی چه کسانی بوده و هستند.
سوم نیروهای انتظامی با لباس فرم که فقط جهت حضور به صف بودند و چهرۀ اکثرشان به شما می گفت که شرمنده اند و مامورند و معذور.
چهارم که کمترین تعداد بودند رهگذران خیابانی بودند و با دیدن شلوغی غیر معمول سوال می کردند و عموماً خانم های مسن برایشان توضیح می دادند.
نکته قابل توجه در بین مامورین پوشاندن صورتشان بود و این نشان می دهد که کارهائی نظیر شناسائی آنان توسط مردم اثر خود را گذاشته است ؛ مورد دیگری که برای من جالب بود و نشاندهندۀ هراس مامورین بود، نزدیک پارک ساعی در لندکروزی که کنار خط ویژه پارک بود یکی از آشنایان خود را وسط صندلی عقب نشانده بودند و دو دستش را به دستگیره های بالای پنجره در دو طرف با دستبند بسته بودند، به شکلی که همه حالت شبه صلیب شدۀ او را ببینند.
ایجاد سروصدا توسط ارازل نشانۀ دیگری از ترسشان بود، مانند کسی که در تاریکی از ترس فریاد می زند، خط ویژه را بالا و پائین می کردند و نفس کش می طلبیدند و مردم با نگاه عاقل اندر صفیه خجالتشان می دادند.
ارازل به چند نفر هم گیر دادند ولی بهانه ای برای بردنشان نداشتند؛ خلاصه برای شکستن جو تاکتیک خوبی بود ولی فقط باید ادامه پیدا کند، کسی که طالب آزادیست باید چند روز وقت خود را برای پیاده روی بگذارد تا جو امنیتی برای مردم عادی شود و مامورین و ارازل فرسوده و عصبی شوند و در اینصورت میتوان قدم های بعدی را برداشت.

امروز ما باید خبرساز شویم

امروز ما باید خبرساز شویم

هموطنان عزیز امروز از ساعت 4 بعدازظهر دیگر اینترنت را رها کنید و برای خلق خبری بزرگ آماده شوید، خبری که باعث خوشحالی و امیدواری زندانیان، شکنجه شدگان، هتک حرمت شده ها، کشته شدگان و خانواده های آنان می شود.
در مورد اهمیت امروز همین بس که اگر امروز به خیابان ها نیائیم تا زنده بودن جنبش را به اثبات برسانیم و جو امنیتی حاکم بر جامعه را بشکنیم، دیگر معلوم نیست کی و کجا فرصت چنین کاری را پیدا کنیم.
مطمئن باشید همانطورکه تا امروز وظیفۀ ما خبررسانی بود، از هماکنون دیگر باید خود خبرساز شویم.

همراه شو عزیز  تنها نمان به درد  کین درد مشترک هرگز جدا جدا  درمان نمیشود





۱۳۹۰ خرداد ۲۰, جمعه

22 خرداد فرصتی گرانبها

22 خرداد فرصتی گرانبها
هرچه به روز 22 خرداد نزدیک می شویم اخبار بیشتری برای تحت الشعاع این روز توسط حکومت پخش می شود، چنان رژیم در پخش این اخبار عجله دارد که فیلمی بی سر و ته را پخش می کند و در آن کسی را می آورد که مدعیست تمام دنیا را به بازی گرفته، ولی فراموش می کند که با رسانه های خود هماهنگ کند که ضد و نقیض نگویند، فالس نیوز مدحی را نفوذی معرفی می کند و حسین بازپرس متهمی در حال اعتراف، امروز یکدفعه می گویند مشائی حصر خانگی شده و فردا لابد خبر مرگ یکی دیگر را می دهند.
مردم دیده اند که تمام ادعاهای جنبش بر علیه حکومت بعد از دوسال به اثبات رسیده و حقانیت جنبش بیش از پیش برای همه عیان شده است، حکومت هم به خوبی می داند که مردم دیگر امیدی به اصلاح رژیم ندارند و به خوبی فهمیده اند که افعی کبوتر نمی زاید، پس به هر شکل ممکن و با استفاده از تمامی امکاناتش سعی دارد جنبش آزادی خواهی مردم ایران را توطئه ای طراحی شده توسط دشمن خارجی جلوه دهد.
این اقدامات نشان از هراس بسیار حکومت از به خیابان آمدن مردم دارد، حاکمیت خوب می داند که اگر تجمعی در روز 22 خرداد شکل بگیرد، در روزهای بعد ادامه خواهد یافت و کنترل اوضاع برای رژیم بسیار سخت می شود.
فقط هوشیار باشیم و تنها به تظاهرات 22 خرداد بپردازیم، که اگر اینکار را نکنیم فرصتی گرانبها را از دست داده ایم.

۱۳۹۰ خرداد ۱۹, پنجشنبه

عاقبت محمد رضا مدحی هرچه باشد درحال حاضر فقط 22 خرداد

عاقبت محمد رضا مدحی هرچه باشد 
درحال حاضر فقط 22 خرداد
در آستانۀ 22 خرداد و اعلام جنبش برای حضور خیابانی شاهد پخش فیلمی به نام "الماس فريب" از سیمای ضرغامی بودیم و همه می دانیم که قصدشان از پخش چنین فیلمی چیست. 
جهت هوشیاری هموطنان عزیز باید عرض کنم که کمی باید صبر کرد و دید آیا سرنوشت محمدرضا مدحی بهتر از شهرام امیری خواهد بود یا خیر؟ پس در حال حاضر فقط 22 خرداد.

۱۳۹۰ خرداد ۱۷, سه‌شنبه

از 25 خرداد گشت های مبارزه با پوشش زنان دوباره می آید

از 25 خرداد گشت های مبارزه با 
پوشش زنان دوباره می آید
به گفتۀ رادان از 25 بهمن گشت های نیروی انتظامی برای مبارزه با پوشش زنان راه اندازی می شود.
با این اوصاف اگر 22 خرداد حرکتی درخور نکنیم دوباره حکومت با خیالی راحت کاری را که بعد از اعتراضات جنبش سبز دیگر جرأت انجامش را نداشت، شروع می کند و باردیگر شاهد فجایع بیشتری خواهیم بود.

تکلیف خود را با حکومت روشن کنیم

تکلیف خود را با حکومت روشن کنیم
انقلاب سال 57 در ایران برای رسیدن به آزادی و احترام به کرامت و حقوق انسانی پا گرفت، هرچند در طی راه خود بوسیلۀ عوامل پیدا و پنهان از مسیر خود منحرف شد و انقلابی که برای نابودی خودکامگی به راه افتاده بود منجر به برقراری حکومتی خودکامه، فردی و متکی به استبداد فردی شد.
حکومتی که هرچه از عمرش می گذرد چهرۀ خودکامگی و ضعف ساختاری در آن بیشتر از پیش نمایان می شود، یکی از نمونه های بارز خودکامگی رژیم را می توان در جریانات اخیر و اختلافات بین خامنه ای و احمدی نژاد به روشنی دید، تا وقتیکه احمدی نژاد که با حمایت تیم خامنه ای به قدرت رسیده بود با او زاویه پیدا نکرده بود تمامی تخلفات و نادیده گرفتن قانون و حتی توسّلش به جن و جن گیری کاری کاملاً صحیح، قابل دفاع و موجه بود، ولی به محض اینکه با خامنه ای مخالفت کرد تمامی کارهائی که تا قبل از آن هیچ ایرادی نداشت و برای ادارۀ کشور لازم و ضروری بود! تبدیل به چماقی برای کوبیدن او از طرف تیم خامنه ای شد؛ با این مثال به راحتی می توان دریافت که در نظام ولایت فقیه قانون هیچ جایگاهی ندارد و الزام به اجرا و یا تخلف از قانون نیم بند و سراسر اشکال رژیم تنها با همسو و یا غیر همسو بودن با نظرات فرد حاکم موضوعیت پیدا می کند.
مواردی اینچنین در طول حاکمیت جمهوری اسلامی بسیار دیده شده، نمونه های بسیاری را می توان از دوران ضمامداری اصلاح طلبان مثال زد، مثلاً حسن عباسی سخنرانی های جنجالی در دوران خاتمی انجام داد که برجسته ترین وجه آن طرح مسألۀ قاچاق زنان و دختران ایرانی به دوبی بود، ولی در طی دورۀ دولت نهم و دهم که این امر نه تنها کاهش نیافته بلکه به گواه بسیاری شواهد بیشتر هم شده، دیگر طرح مسالۀ ادامه و افزایش روند قاچاق زنان محلی از اعراب ندارد، چون نظر ولایت نسبت به دولت مستقر هرچقدرهم که بد شده باشد، درحد دشمنی با دولت خاتمی نیست.
با همین چند مثال ساده هرکس به سادگی متوجه می شود که جمهوری اسلامی خیلی وقت است که کارش از ارشاد و اصلاح گذشته، چون این حکومت دارای نواقص و تناقضات بسیاری است که موجب اتکای نظام به فرد شده و اتکای به فرد به هیچ وجه با دموکراسی قابل جمع نیست.
در هر موردی که قوای سه گانه درون و یا بین قوا به مشکل بر می خورند باید رهبر به حل اختلاف بپردازد و با گوشزد کردن دشمن طرفین را به کوتاه آمدن و حل اختلاف ترقیب کند، چون اصولاً مکانیزمی برای حل این موضوعات به صورت قابل اجرا در قوانین پیش بینی نشده است.
روزگاری اصلاح طلبان در پی اصلاح به قدرت رسیدند، حکایت آنروز رژیم مانند درختی بود که به نظر می رسید می توان راستش کرد، ولی همگان دیدیم که نشد و حالا که دیگر اصلاً تصورش هم نمی توان کرد.
کایت حکومت مانند کسی است که بیماری داشته و برای بهبود باید جراحی می شده، ولی در هنگام جوانی که بنیۀ این کار را داشته از عمل ممانعت کرده و حالا که دیگر دچار بیماری های بسیار دیگری علاوه بر بیماری قبلی شده صرف وقت برای درمانش طلف کردن وقت و هزینۀ بیهوده است، مانند اینکه کچلی را بخواهیم برای اصلاح به سلمانی ببریم.
بدون تعارف باید بگویم که رژیم جمهوری اسلامی تبدیل به لاشه ای بیمار، چرکین و نیمه جان شده که مانند بختک بر روی ایران افتاده و برای بقای خود تمامی داشته های سرزمینمان را می بلعد تا به بقای نامیمونش ادامه دهد و بهتر است ما برای خوشبختی خودمان و داشتن زندگی بهتر که لیاقتش را داریم،  این لاشه را از روی زندگی و سرزمینمان کنار بزنیم تا به آزادی که آرزوی چندین سالۀ نسل های مختلف ایران بوده است، برسیم.

۱۳۹۰ خرداد ۱۵, یکشنبه

جّو رعب و وحشت باید شکسته شود

جّو رعب و وحشت باید شکسته شود
از ساعت 6/5 بعدازظهر تا حدود ساعت 9/5 در خیابان دکتر شریعتی بین ایستگاه متروی شریعتی تا سر بزرگراه همّت رفت و برگشت می کردم، نمی خواهم اتفاقاتی که امروز افتاده را بگویم چون تکراری است و دوستان و خبرگزاری ها گفته اند، ولی باید اعتراف کنم که خانم ها خیلی از ما مردهای با یال و کوپال با جرأت تر هستند و به هموطن بودن با چنین شیر زنانی افتخار می کنم، و مسأله ای که بیشتر از پیش برایم روشن شد اینست که جو رُعب و وحشت باید به هر طریق ممکن شکسته شود، من راه اینکار را نمی دانم ولی می دانم که راه آن پیاده روی سکوت نیست!

۱۳۹۰ خرداد ۱۳, جمعه

آیت الله خمینی کیست(که بود)؟

آیت الله خمینی کیست(که بود)؟

در بیستم فوریه که انتخابات 2004 صورت پذیرفت حمله شدید بر اعتبار و حقانیت آخوندها رو به افزایش بود. با وجود اینکه نام کاندیداهای اصلاح طلبان را از اوراق رأی گیری حذف کردند؛ باز هم نتوانستند تعداد قابل ملاحظه ای رأی جذب کنند. وسعت تقلب در آراء مشهود ساخت که چگونه آخوندها ناگزیرند برای باقی ماندن در قدرت به تقلب روی آورند و مشخص ساختند که نقطه اتکائی برای باقی ماندن در قدرت ندارند.

اکنون نشانه هائی در دست است که جدا کردن این گروه مردان وابسته به مذهب از قدرت ، حتی بیش از این مورد حمله قرار خواهد گرفت؛ مخصوصأ شواهد حاکی بر اینست که ادعای آنان در برتری مذهبی هم مورد شک است.

رهبر اسبق شوروی ژوزف استالین گفته بود: مهم نیست چه کسی رأی میدهد بلکه مهم است چه کسی آراء را میشمارد. انعکاس این گفته را میتوان در انتخابات سراسری ایران در بیستم فوریه 2004 دید. گروهی مأمورین ورزیده که فقط به رهبر دیکتاتور رژیم علی خامنه ای پاسخگو بودند آراء را شمردند و نتیجه را اعلام کردند. بگونه ای که هیچکس نه در داخل ایران و نه خارج نتیجه اعلام شده را باور نکرد و صحیح ندانست.

صحت آراء در انتخابات بیستم فوریه دو هزار و چهار مخصوصاً وقتی بیشتر مورد سوء ظن قرار گرفت که دیدند جعبه هائی که با آراء دروغین نیمه پر هستند در روز انتخابات به محل رأی گیری آورده شدند و جمعیت مصنوعی که جلوی صندوقها صف کشیده بودند به این دلیل بود که تعداد صندوقهای رأی را در حوزه ها مخصوصاً کم کرده بودند تا صف طویل بوجود آید و ظاهرأ به نظر برسد که تعداد زیادی در حال رأی دادن هستند.

این حقه بازی وقتی به اوج خود رسید که گروه 300 نفره خبرنگاران خارجی به هر یک از حوزه ها انتخاباتی که وارد میشدند، یک حمعیت کرایه شده از زنان چادر سیاه که به آنان مأموریت داده شده بود نیز به آنجا آورده میشدند تا فورأ به رأی دادن بپردازند.

یک منبع اطلاعاتی از تهران گزارش داد که 54 جعبه پر شده از آراء گرفته شده از مردم گم شده. بدواً وزارت کشور اعلام کرد ارقام صحیح نشان میدهد کلاً یازده در صد از مردم در رأی گیری شرکت کرده اند بلافاصله این وظیفه از وزارت کشور سلب شد و بعداً آنچه دولت اعلام کرد بدینگونه بود که پایتخت بیش از30% و در سطح مملکت بیش از 50% در انتخابات شرکت کرده بودند. از این آراء تعداد بسیار فراوانی ورقه های سفید بود که کارمندان دولت و دانشجویان و ....... به صندوقهای رأی ریخته بودند، زیرا به آنان ابلاغ شده بود در صورت نداشتن مهر در شناسنامه هایشان دچار اشکالات مختلفی خواهند شد.

اصلاح طلبان و گروههای مخالف و مجاهدین خلق و چپ ها بر اساس محاسباتی که کردند، اعلام نمودند تنها 10 الی 15 در صد مردم رأی داده اند و افراطیون بیش از همین تعداد طرفدار ندارند. چیزی که بیش از کش و واکش بین افراطیون و اصلاح طلبان دیدنی است آشفتگی است که از اعماق اوضاع سیاسی ایران سر بر میدارد. این آشفتگی تهدیدی است بر بی ثباتی موقعیت رژیم، قبل از نا آرامی دانشجویان، و هدف گیری آن بر حقانیت اصل کودتای اسلامی است.

اصلاح طلبان که چیزی برای از دست دادن برایشان باقی نمانده بود و از رد صلاحیت برای انتخاب مجدد بشدت غضبناک بودند نتیجتاً می دیدند تنها جائی که ملت میتوانند رأی بدهند نیز توسط افراطیون اشغال شده است، لذا در مقام مقابله بر آمده و حمله ای را آغاز کردند و هر گونه ادعای مشروعیت رژیم وحکومت آخوندی را نفی کرده و هرنوع قدرتی را بر آنان نامشروع دانستند؛ چه برسد بر حکومت البته منابع سیاسی بر آورد کرده بودندکه هر نوع فشار در این راستا میتواند به سقوط رژیم آخوندی منتهی شود.

اختیارات و لیاقت زمامداری رهبر رژیم علی  خامنه ای بطور علنی و واضح و مستقیمأ در توسط نامه سرگشاده و بی سابقه زیر سؤال قرار گرفت. این نامه که توسط نمایندگان مجلس نوشته شده بود، در خارج از ایران هم بصورتی گسترده پخش شد. دو نشریه یاس نو و شرق که این نامه را در داخل منتشر کردند بلافاصله بسته شدند. این مقابله بی سابقه بر علیه رهبریت آخوندی ایران علامتی بود بر کوششی برای اینکه اصل رژیم آخوی را به زانو درآورند، بجای اینکه جزئیات مربوط به انتخابات را ترمیم کند یا استفاده غیر قانونی از قدرت را در ساختار این رژیم نشانه بگیرند.

ملایان  دیگر مانند زمان آیت الله روح الله خمینی در هنگام سقوط سلطنت در 1979 یکپارچه نبودند و مذهب و عقایدی یکنواخت نداشتند. خمینی توانسته بود با سرسختی و یک دندگی عقاید خود را بر همه مسلط سازد و لیاقت خود را در نگهداری سیستم ثابت کند ولی حالا ترک های پنهان قبلی بین بازیگران اصلی، فاصله های بیشتری می یافت. وقتی پرده دموکراسی و انتخابات آزاد توسط محافظه کاران پاره شد آنچه عریان گردید بیش از آن بود که رژیم قصد داشت نشان دهد.

قابل ملاحظه است که رئیس جمهور قبلی ایران و رئیس شورای مصلحت نظام وتاجر بین المللی اکبر هاشمی رفسنجانی هم بوضوح در مذاکرات با آمریکا مخالفت سیاسی خود را با علی خامنه ای ابراز داشت و از اینکه خامنه ای هم به همان اعتیاد ضد آمریکائی خمینی چسبیده، بجای اینکه واقع بین باشد و برای ایران قابلیت و امکان پیشرفت فراهم کند، ابراز تأسف کرد.

عالمان مذهبی هیچگونه پایه و اساسی برای لقب آیت اللهی که خامنه ای بخود نسبت داده نمی یابند، رفسنجانی هم به غلط این نسبت را داراست و حتی به خمینی هم این لقب به دروغ برای رهائی از اعدام داده شد .

با حذف همه شروط، اصلاح طلبان اکنون به قلب انقلاب حمله ور شده و مسئله ناپدید شدن آیت الله العظمی موسی صدر را در25 سال قبل, هنگام بازدید از لیبی زیر سؤال بردند و بر حل آن پای فشاری نمودند.

رهبر شیعیان لبنان آیت الله موسی صدر که اصلیت ایرانی داشت و متولد ایران بود، بیش از هر کسی در میان شعییان جهان از مقبولیت واحترام برخوردار بود. او حاضر نشد خمینی را بعنوان آیت الله بپذیرد و با نفوذی که داشت سدی بود شکست ناپذیر در برابر نقشه های سیاسی خمینی و همه کسانی که برای سرنگونی شاه میکوشیدند؛ زیرا به کسی مانند خمینی احتیاج داشتند تا نوک تیز حمله آنان باشد.

ناپدید شدن اسرار آمیز موسی صدر، در حالیکه جنازه او هرگز یافت نشد راه را برای خمینی گشود تا بر ایران غلبه کند که آنرا باید غلبه یک شهروند خارجی بر یک مملکتی دانست که نه در آن بدنیا آمده و نه حتی یک قطره خون ایرانی در رگهای بدنش جریان دارد چه از طرف پدر و چه از طرف مادر.

وقتی یکی از طرفداران خمینی در کالیفرنیا از او با احترام یاد کرد و او را به نظر خود چون هیتلر مرد بزرگی دانست بقیه ایرانیان که دوستدار خمینی نیستند او را مانند چنگیز خان مغول غاصب حکومت دانستند.

اصلاح طلبان مانند کسانی بودند که در یک رزمگاه، دشمنی قوی تر را نمی توانستند به زانو در آورند؛ لذا به هر گونه هتک حرمت آخوندها که دوستان سابق آنها بودند، پرداختند و همچنین به بنیانگذار جمهوری اسلامی که اکنون این سرکردگان، مشروعیت خود را از او میگرفتند یعنی خمینی و بنیانی که او ساخته بود را هدف قرار دادند.

به هر حال امروز دلایلی وجود دارد که نشان میدهد خمینی هرگز ایرانی نبوده و حقی نداشته که سیاست خود را بر ایرانیان تحمیل کند. همچنین ارتقاء او به مقام آیت اللهی، چیزی جز حفظ ظاهر به اقتضای زمان برای جلوگیری ازاعدام او در سال 1964 به جرم خیانت به وطن نبوده است. در سال 1979 که خمینی به ایران بازگشت سعی فراوانی مبذول شد که هرگونه آثار بر اصلیت غیر ایرانی خمینی و کذب بودن لقب آیت اللهی اوکاملأ از بین برود.

یکی از اولین اقدامات خمینی بعد از سرنگونی شاه این بود که چند ساعت پس از ورودش به ایران دو مرد را که شاهدی زنده بر غیر ایرانی بودن و آیت الله نبودن او بودند را از بین برد.

یکی از این دو، تیمسار حسن پاکروان رئیس ساواک بود یعنی سازمان اطلاعات و امنیت کشور و بعدی آیت الله العظمی شریعتمداری بود که باعجله هر چه تمامتر دست به قتل او زد یعنی کسی که به اتفاق آیت الله گلپایگانی در 1964 فتوای کذب برآیت اللهی خمینی داد تا از اعدام او که به علت خیانت به وطن بر آن محکوم شده بود جلوگیری کنند.(اعدام یک آیت الله بر طبق قوانین آن زمان ممنوع بود)

در آن موقع با فعالیت شدید سفیر انگلیس و تیمسار پاکروان سعی فراوان شد که دلیلی پیدا کنند تا بوسیلۀ آن خمینی را که محکوم به خیانت به وطن شده بود نتوانند اعدام کنند. مشهور است که در آن موقع پاکراوان بسختی کوشید تا از اعدام خمینی جلوگیری کند.

شریعتمداری که ازتوطئه یک سوء قصد بر ضد جانش رهائی یافت در خانه خود محبوس و ممنوع الملاقات شد و حق هر نوع سخنرانی و تدریس و دیدار با مقلدین و طرفداران را از او سلب نمودند، فقط چند نفر از نزدیکانش حق ملاقات با او را داشتند. هر گونه ادعائی بر ضدیت با خمینی وی را مورد اتهام و خطر جدی قرار میداد.

گزارشات جدید از تهران نشان میدهد که فتوای مرگ سلمان رشدی بعلت نوشتن کتاب ضد اسلام توسط خمینی، که در سالهای اخیر ملغی شده بود، اکنون مجدداً برقرار گردید تا موجب عبرت روزنامه نگاران و نویسندگان که آخوندها قادر به کنترل مستقیم آنان نیستند، قرار گیرد.

آخوندها بدینوسیله میخواهند به نویسندگان بگویند که به کوچکترین اقدام برای تزلزل موقعیت و قدرت آنها و غیر قانونی جلوه دادن حکومت مطلقه شان توسط بنیاد گرایان نادان پاسخ مرگبار داده خواهد شد.

عده بسیاری معتقدند که مادر خمینی از شهروندان کشمیر است اما از اصلیت پدر او و نام و نشان واقعی او همه بکلی بی خبرند. موسوی سناتور سابق ایران از خوزستان (استانی در جنوب ایران)، پدر و چهار پسر خمینی را بخوبی میشناخت و به احتیاجات آنان رسیدگی میکرد و از قدرت خویش جهت تهیۀ شناسنامه های ایرانی برای آنان به گونه ای که لازم نباشد به خدمت سربازی بروند استفاده کرد. سناتور موسوی بفرمان خمینی بلافاصله بعد از بازگشت او از فرانسه و کودتای 1979 به قتل رسید.

تیمسار پاکروان مردی که جان خمینی را در 1964 نجات داد، همان روز که در منزل خویش دستگیر شد در پشت بام خانه بضرب گلوله از پای در آمد زیرا مدارکی بر اصلیت خمینی جمع آوری کرده بود.

پرونده ساواک هنوز موجود است زیرا یک افسر جزء ساواک که بعدأ در زمان خمینی با نام جدید در دولت اسلامی به سازمان ساواما پیوست، توانست این مدارک را بدست آورد و برای روز مبادا نگهداری کند؛ این مرد مدتها بعنوان سرپرست ساواما در آمریکا بود.

چرا خمینی با چنان عطش خونخواری به ایران بازگشت؟
کاملأ مشهود است که او میخواست انتقامی را که قبل از سال 1979 گفته بود گرفته باشد.او قبلأ گفته بود به خونخواهی پسرش هر چه بتواند ایرانی میکشد.
زیرا باندازه موهای سر پسرش در ایران مقصر وجود دارد.
پسر او در یک سانحه اتومبیل کشته شد اما خمینی در ذهن خود مسئولین ایران در آن زمان را مجرم میشناخت.

به دلیل اینکه نتوانسته بودند پدر خمینی را شناسائی کنند لاجرم به اجداد مادری او رجوع کردند و گفتند، اجداد پدری او هم مانند مادرش کشمیری بوده اند، ولی در اصل چنین شخصی وجود نداشت، بلکه شخصی خیالی را بعنوان پدر هندی خمینی تصور کرده بودند.

پدر واقعی خمینی «ویلیام ریچارد ویلیامسون» درسال 1872 در بریستول انگلیس از یک پدر و مادر و سلسله انگلیسی زاده شد. این اخبار بطور دست اول از یک کارمند کمپانی نفتی «انگلو ایرانین» ( بریتیش پترولیوم ) بدست آمده است.
او کسی است که خود همکاری با شخص کلیدی این ماجرا داشته است و مخصوصاً اظهارات او بیشتر با عدم تکذیب از طرف سرهنگ «آرچی چزم» همراه شد . این سرهنگ یک مامور سیاسی انگلیس و کارمند بریتیش پترولیوم بود که پدر خمینی کارمند او بوده و همچنین او ادیتور تایمز مالی بود.

چزم که در آن موقع 78 سال داشت، طی مصاحبه ای با یک روزنامه نگارکه در ایرلند انجام شد گفت:
من حاجی را بخوبی میشناسم ( این نامی بود که ویلیامسون در آن موقع با آن مشهور بود) او آنوقت برای من در بریتیش پترولیوم کار میکرد. مسلم است که او در آن منطقه حال و هوای محلی بخود گرفته بود اما اینکه او پدر خمینی است یا نه من نمیدانم. درحالیکه اگر سرهنگ چزم این مطلب را خود باور نداشت میتوانست پاسخ تمسخر آمیز بدهد بجای اینکه جواب سیاستمدارانه بدهد آنهم از کسی که حاجی را خوب میشناسد. (بالانتیجه حقیقت را بدرستی میداند)

چزم بوضوح نمی خواست مباحثی را که موجب اختلافات سیاسی میشد عنوان کند ویا امکانی برای رسوائی خمینی درحالیکه او تازه زمام امور ایران را بدست گرفته بود بوجود آورد. او همچنین بعنوان یک مامور سیاسی سابق نمیخواست بریتانیا را در یک برخورد جدید با خاور میانه بکشاند.اما در عین حال آمادگی نداشت که دروغ جدیدی بجای توضیحی که داده بود تحویل دهد.

-شرح ماجرا

پسری جوان , مو مشکی , زیبا و مغرور از اهالی بریستول بنام «ریچارد ویلیامسون» در سن 13 سالگی از خانه گریخت و به خدمۀ یک کشتی که در خط استرالیا کار میکرد پیوست، گرچه قبل از اینکه کشتی به آنجا برسد از آن فرار کرد و تا سن 20 سالگی که او در شهر عدن در جنوب یمن، به نیروی پلیس منطقه پیوست از او خبری در دست نیست.

زیبائی او بزودی چشم سلطان فاضل بن علی، حاکم لاهیح  را گرفت و او را تشویق کرد که همکاری با پلیس را رها کند و با وی زندگی کند.
بعد ها ریچارد او را برای زندگی با شیخ دیگری رها کرد. این شخص یوسف ابراهیم نام داشت و یکی از خویشاوندان الصباح که امروزه حکمران کویت است، بوده.

در باره خلیج فارس و شبه جزیره عربستان در آن زمان باید به چند نکته توجه داشت.کشورهائی در آن منطقه مانند لبنان، عراق، اردن، سوریه، عربستان سعودی و....... در آن زمان اصلاً به عنوان یک حکومت وجود نداشتند. بلکه این کشورها حدود 70 سال پیش توسط بریتانیا و فرانسه وقتی منطقه را تقسیم بندی میکردند بوجود آمد. ایران یا بگونه ای که در آن موقع نامیده می شد، پرشیا در فاصله زمانی اندکی تحت کنترل قزاق های روسی در شمال و انگلیسها در جنوب در آمد. گرچه ایران ظاهراً تحت سلطنت سلسله قاجار بود، ولی حاکمان از کار کشور بی خبر بودند.

ارتش بریتانیا نیز تحت سرپرستی سرهنگ دوم «سایکس» ( که بعداً بعنوان سِر پرسی سایکس ) نامیده شد در شیراز مستقر بودند. اما از نظر سیاسی تحت کنترل« سِر آرنولد ویلسون» در خرمشهر بودند که در آن موقع معمره نامیده می شد.که البته آقای «الکینکتون» از مسجد سلیمان و«دکتر یانگ» که مقیم اهواز بود با او همکاری داشتند. هر سه این افراد در خوزستان مقیم بودند که بعدها سناتور موسوی از آنجا نمایندگی مجلس را پیدا کرد. «سرهنگ تی- ای- لارنس» که بعدها ملقب به لارنس عربستان شد از شهر بصره در بین النهرین یا عراق و خرمشهر در این برهه از زمان آنان را سرپرستی میکرد.

نفت در سرزمینها نفت خیز در حالی توسط انگلیس استخراج می شد که اعراب و ایرانیان نه تکنولوژی مربوط به استخراج و توسعۀ آنرا داشتند و نه حتی ارزش بالای چنین متاعی را می دانستند، البته با همکاری کمپانی «انگلو ایرانین» که برای اینکار بوجود آمده بود نفت ایران را از استان های جنوبی ایران بیرون کشیده و صادر می شد.

در طرف دیگر خلیج فارس کشور کویت هنوز تشکیل نشده بود بریتانیا بعنوان یک بازی کننده اصلی سرزمینهای نفت خیزباید منطقه را هم از نظر سیاسی و هم از نظرمتخصصین کنترل میکرد.

در 1924 «حاجی عبداله ویلیا مسون» بعنوان یک مأمور سیاسی به این کمپانی پیوست. او در سال1937 در65 سالگی تحت همین نام بازنشسته شد. قبلاً در منطقه کویت فعلی او به دین اسلام گرویده بود و نام عبدالله را بر خود انتخاب کرده بود.در آن زمان اسم فامیل هنوز مرسوم نبود بلکه مردم را بعنوان پسر پسر فلان کس میشناختند که غالباً کسب و کار آنها را نیز جزو نشان ها می آوردند به مدت 14 سال او در میان عربهای بدوی شبه جزیره عربستان زندگی کرد.

از1895 تا 1898 او بعنوان زائر به مکه رفت و در آنجا لقب واقعی حاجی را گرفت و ضمناً نام اولین حامی خود «فاضل» را برای فامیلی خود برگزید و به آن لغت «زبیری» را اضافه کرد که موجب شناسائی او بشود؛ بدین ترتیب ریچارد ویلیام ویلیامسون تبدیل شد به حاجی عبدالله فاضل زبیری.

در اثناء خدمتش در بریتیش پترولیوم در خلیج فارس حاجی عبدالله برای مرخصی مرتباً به کشمیر میرفت.تا کمی از گرمای بیرحم خلیج فاصله بگیرد. تا کنون در این مدت حداقل 7 مرتبه با زنان عرب و هندی تحت رسوم اسلامی ازدواج کرده بود. صاحب 13 بچه که 7 نفر از آنان پسر و بقیه دختر بودند شده بود. اغلب این بچه ها خیلی زود در کوچکی مردند، سیر و سیاحت مکرر و ازدواج با زنان هندی و نام حاجی عبدالله فاضل زبیری احتمالأ بعدها موجب شایعه داشتن پدر کشمیری برای خمینی شد.

مسلماً باور نکردنی بود که شخصی چون حاجی عبداله، با موهای تیره که مسلمانی معتقد و بسیارفناتیک بود و با شور و هیجان بچه های خودش را مطابق تعالیم این دین و با فرهنگ عرب بار می آورد بتواند یک خارجی مخصوصاً انگلیسی باشد.

او اصرار ورزید که چهار پسر او که زنده مانده بودند به مدرسه دینی نجف در عراق بروند و تحت تعالیم آیت الله یزدی (اهل یزد) و شیرازی ( اهل شیراز) قرار بگیرند دو نفر از این فرزندان بنام هندی زاده( متولد هند) و پسندیده (کسی که مورد قبول واقع شده ورضایت بخش است) بقدری خوب تحصیل کردند که خود آیت الله شدند.

سومین نفر که پسری شرور بود در نجف نتوانست پیشرفتی در تحصیل داشته باشد، لذا به شهر مذهبی ایران، قم رفت.
در آنجا تحت نظر آیت الله بروجردی تعلیم گرفت. در زمان  رضا شاه که داشتن نام فامیلی را اجباری اعلام کردند، او نام شهر محل اقامت خود خمین را انتخاب کرد و در نتیجه نامش شد خمینی.

چهارمین پسر که از تحصیلات مذهبی متنفر بود به کویت رفت و دو عدد پمپ بنزین باز کرد و نام خود را «حاجی علی ویلیامسون» گذاشت یعنی نام پدری خود، گرچه مشخص نیست که او هرگز واقعاً به مکه رفته وحاجی شده باشد.
اما این مسئله بخودی خود میتواند اثباتی باشد که از طریق این برادر خمینی با جاجی ویلیامسون مربوط است.

وگرنه چرا باید برادر خمینی لقب ویلیامسون را برای خود انتخاب کند. بچه های این پدر (آقا حاجی عبدالله ویلیامسون در بریتیش پترولیوم)توسط رضا شاه بهمراهی سه مامور دیگر بریتیش پترولیوم بجرم فعالیتهای سیاسی ضد ایرانی از ایران رانده شدند لذا به برادر دیگر خود در کویت پیوستند. در اینجا او مسئولیت تقسیم بندی نفت را برای کمپانی انگلو ایرانین بعهده گرفت.

بعلت اقامت طولانی در دنیای عرب و پذیرفتن مذهب اسلام او توانست قرار دادی را فراهم آورد که نفت کویت بصورت50-50 بین آمریکا و کمپانی انگلو ایرانین تقسیم شود وهمچنین در 1932 انحصار پژوهش بر نفت ابوظبی را برای بریتانیا بدست آورد.

عدم سواد کافی او موجب شد که انگلستان ناگزیز «آرچی اچ تی چزم» را برای عقد قرار داد با ابوظبی بفرستد و همچنین با نفوذ سیاسی که حاجی عبدالله داشت توانستند رقبای دیگر مانند سرگرد «فرانک هولمز» و «شیخ حسین» و«محمد یاسین» را کنار زده و قرارداد انحصاری بدست آورند.

 بطوریکه چزم گفته است پدر خمینی را بخوبی میشناخته است. در 1979 خمینی میخواست انتقام رانده شدن پدرش را از ایران بگیرد و فلسفه خرافاتی خود یعنی ولایت فقیه را از اسلام بر ایرانی تحمیل کند که داشت در زیر فشار اقتصادی بعلت تعدی کمپانی های خارجی خرد میشد زیرا این کمپانی های نفتی برای ایران تعیین تکلیف میکردند که چه مقدار نفت استخراج کند و چه مقدار از آن با چه بهائی نصیب ایران شود.

خمینی که خود و فامیلش سابقه مذهبی داشتند با اتکاء بر این سابقه دست به یک شورش طریق مساجد بر ضد سلطنت ایران زد و موجب فرمان حکومت نظامی شد که عاقبت هم او دستگیر و به اعدام توسط آویختن از چوبه دار محکوم گردید و نتیجتأ موجب شد به او لقب کذب آیت الله داده شود تا از مرگ بگریزد.

بعد از اینکه بگونه ای رسمی از ایران به ترکیه تبعید شد، سر از عراق در آورد.جائی که او تذکره ای درباره فلسفه رفتاراجتماعی اسلامی نوشت که از نظر مقیاس های مذهبی آنقدر دچار آشفتگی و بی مفهوم بود که بعداً در زمان حکومتش تا توانستند آنها را خریداری کرده و معدوم نمودند.(مضحک ترین آنها به زبان عربی بود و بعد هم نسخه ای تمیز تر از آنرا به زبان فارسی چاپ کردند)

بعضی زبان شناسان که بعدأ سخنرانی های او را در سالهای1979 و 1980 مورد مطالعه قرار دادند معتقدند که لغات فارسی مورد استفاده او بیش از 200 لغت نبوده و لذا نه تنها خون ایرانی در او نبود، بلکه زبان ایرانی را هم بلد نبوده است.

تعداد ایرانیهائی که در زمان او و اخلافش در 25 سال گذشته بعلت حکومتی که او برقرار کرده است مرده اند به صدها هزار نفر میرسد، و اگر کشته شدگان جنگ هشت ساله ایران و عراق را  نیز به آن اضافه کنیم، به بالاتر ازیک میلیون می رسد.

این انگلیسی ایرانی با فلسفه مذهب عربی سنی خود ابداً محبتی به ایران و ایرانی نداشته است. در ابتدای 1979 در هواپیمای «ایران ایر» که خمینی را از پاریس به تهران برمیگردانید در حالیکه دوربینهای خبری از او فیلم برداری میکردند یک خبر نگار پرسید "چه احساسی از بازگشت به ایران دارید ؟" و او پاسخ داد "هیچ!"،  این سؤال تکرار شد اما جواب هم تکرار شد "هیچ!"

آلن پیترز نام مستعار شخصیتی است که این مقاله را نوشته او سالها در مسائل امنیتی و سیاسی ایران بوده واین گزارش توسط ایشان کپی رایت 2004 را داراست.

نوشته آلن پیترز
ترجمه پریا پرواز