تکلیف خود را با حکومت روشن کنیم
انقلاب سال 57 در ایران برای رسیدن به آزادی و احترام به کرامت و حقوق انسانی پا گرفت، هرچند در طی راه خود بوسیلۀ عوامل پیدا و پنهان از مسیر خود منحرف شد و انقلابی که برای نابودی خودکامگی به راه افتاده بود منجر به برقراری حکومتی خودکامه، فردی و متکی به استبداد فردی شد.
حکومتی که هرچه از عمرش می گذرد چهرۀ خودکامگی و ضعف ساختاری در آن بیشتر از پیش نمایان می شود، یکی از نمونه های بارز خودکامگی رژیم را می توان در جریانات اخیر و اختلافات بین خامنه ای و احمدی نژاد به روشنی دید، تا وقتیکه احمدی نژاد که با حمایت تیم خامنه ای به قدرت رسیده بود با او زاویه پیدا نکرده بود تمامی تخلفات و نادیده گرفتن قانون و حتی توسّلش به جن و جن گیری کاری کاملاً صحیح، قابل دفاع و موجه بود، ولی به محض اینکه با خامنه ای مخالفت کرد تمامی کارهائی که تا قبل از آن هیچ ایرادی نداشت و برای ادارۀ کشور لازم و ضروری بود! تبدیل به چماقی برای کوبیدن او از طرف تیم خامنه ای شد؛ با این مثال به راحتی می توان دریافت که در نظام ولایت فقیه قانون هیچ جایگاهی ندارد و الزام به اجرا و یا تخلف از قانون نیم بند و سراسر اشکال رژیم تنها با همسو و یا غیر همسو بودن با نظرات فرد حاکم موضوعیت پیدا می کند.
مواردی اینچنین در طول حاکمیت جمهوری اسلامی بسیار دیده شده، نمونه های بسیاری را می توان از دوران ضمامداری اصلاح طلبان مثال زد، مثلاً حسن عباسی سخنرانی های جنجالی در دوران خاتمی انجام داد که برجسته ترین وجه آن طرح مسألۀ قاچاق زنان و دختران ایرانی به دوبی بود، ولی در طی دورۀ دولت نهم و دهم که این امر نه تنها کاهش نیافته بلکه به گواه بسیاری شواهد بیشتر هم شده، دیگر طرح مسالۀ ادامه و افزایش روند قاچاق زنان محلی از اعراب ندارد، چون نظر ولایت نسبت به دولت مستقر هرچقدرهم که بد شده باشد، درحد دشمنی با دولت خاتمی نیست.
با همین چند مثال ساده هرکس به سادگی متوجه می شود که جمهوری اسلامی خیلی وقت است که کارش از ارشاد و اصلاح گذشته، چون این حکومت دارای نواقص و تناقضات بسیاری است که موجب اتکای نظام به فرد شده و اتکای به فرد به هیچ وجه با دموکراسی قابل جمع نیست.
در هر موردی که قوای سه گانه درون و یا بین قوا به مشکل بر می خورند باید رهبر به حل اختلاف بپردازد و با گوشزد کردن دشمن طرفین را به کوتاه آمدن و حل اختلاف ترقیب کند، چون اصولاً مکانیزمی برای حل این موضوعات به صورت قابل اجرا در قوانین پیش بینی نشده است.
روزگاری اصلاح طلبان در پی اصلاح به قدرت رسیدند، حکایت آنروز رژیم مانند درختی بود که به نظر می رسید می توان راستش کرد، ولی همگان دیدیم که نشد و حالا که دیگر اصلاً تصورش هم نمی توان کرد.
کایت حکومت مانند کسی است که بیماری داشته و برای بهبود باید جراحی می شده، ولی در هنگام جوانی که بنیۀ این کار را داشته از عمل ممانعت کرده و حالا که دیگر دچار بیماری های بسیار دیگری علاوه بر بیماری قبلی شده صرف وقت برای درمانش طلف کردن وقت و هزینۀ بیهوده است، مانند اینکه کچلی را بخواهیم برای اصلاح به سلمانی ببریم.
بدون تعارف باید بگویم که رژیم جمهوری اسلامی تبدیل به لاشه ای بیمار، چرکین و نیمه جان شده که مانند بختک بر روی ایران افتاده و برای بقای خود تمامی داشته های سرزمینمان را می بلعد تا به بقای نامیمونش ادامه دهد و بهتر است ما برای خوشبختی خودمان و داشتن زندگی بهتر که لیاقتش را داریم، این لاشه را از روی زندگی و سرزمینمان کنار بزنیم تا به آزادی که آرزوی چندین سالۀ نسل های مختلف ایران بوده است، برسیم.
حکومتی که هرچه از عمرش می گذرد چهرۀ خودکامگی و ضعف ساختاری در آن بیشتر از پیش نمایان می شود، یکی از نمونه های بارز خودکامگی رژیم را می توان در جریانات اخیر و اختلافات بین خامنه ای و احمدی نژاد به روشنی دید، تا وقتیکه احمدی نژاد که با حمایت تیم خامنه ای به قدرت رسیده بود با او زاویه پیدا نکرده بود تمامی تخلفات و نادیده گرفتن قانون و حتی توسّلش به جن و جن گیری کاری کاملاً صحیح، قابل دفاع و موجه بود، ولی به محض اینکه با خامنه ای مخالفت کرد تمامی کارهائی که تا قبل از آن هیچ ایرادی نداشت و برای ادارۀ کشور لازم و ضروری بود! تبدیل به چماقی برای کوبیدن او از طرف تیم خامنه ای شد؛ با این مثال به راحتی می توان دریافت که در نظام ولایت فقیه قانون هیچ جایگاهی ندارد و الزام به اجرا و یا تخلف از قانون نیم بند و سراسر اشکال رژیم تنها با همسو و یا غیر همسو بودن با نظرات فرد حاکم موضوعیت پیدا می کند.
مواردی اینچنین در طول حاکمیت جمهوری اسلامی بسیار دیده شده، نمونه های بسیاری را می توان از دوران ضمامداری اصلاح طلبان مثال زد، مثلاً حسن عباسی سخنرانی های جنجالی در دوران خاتمی انجام داد که برجسته ترین وجه آن طرح مسألۀ قاچاق زنان و دختران ایرانی به دوبی بود، ولی در طی دورۀ دولت نهم و دهم که این امر نه تنها کاهش نیافته بلکه به گواه بسیاری شواهد بیشتر هم شده، دیگر طرح مسالۀ ادامه و افزایش روند قاچاق زنان محلی از اعراب ندارد، چون نظر ولایت نسبت به دولت مستقر هرچقدرهم که بد شده باشد، درحد دشمنی با دولت خاتمی نیست.
با همین چند مثال ساده هرکس به سادگی متوجه می شود که جمهوری اسلامی خیلی وقت است که کارش از ارشاد و اصلاح گذشته، چون این حکومت دارای نواقص و تناقضات بسیاری است که موجب اتکای نظام به فرد شده و اتکای به فرد به هیچ وجه با دموکراسی قابل جمع نیست.
در هر موردی که قوای سه گانه درون و یا بین قوا به مشکل بر می خورند باید رهبر به حل اختلاف بپردازد و با گوشزد کردن دشمن طرفین را به کوتاه آمدن و حل اختلاف ترقیب کند، چون اصولاً مکانیزمی برای حل این موضوعات به صورت قابل اجرا در قوانین پیش بینی نشده است.
روزگاری اصلاح طلبان در پی اصلاح به قدرت رسیدند، حکایت آنروز رژیم مانند درختی بود که به نظر می رسید می توان راستش کرد، ولی همگان دیدیم که نشد و حالا که دیگر اصلاً تصورش هم نمی توان کرد.
کایت حکومت مانند کسی است که بیماری داشته و برای بهبود باید جراحی می شده، ولی در هنگام جوانی که بنیۀ این کار را داشته از عمل ممانعت کرده و حالا که دیگر دچار بیماری های بسیار دیگری علاوه بر بیماری قبلی شده صرف وقت برای درمانش طلف کردن وقت و هزینۀ بیهوده است، مانند اینکه کچلی را بخواهیم برای اصلاح به سلمانی ببریم.
بدون تعارف باید بگویم که رژیم جمهوری اسلامی تبدیل به لاشه ای بیمار، چرکین و نیمه جان شده که مانند بختک بر روی ایران افتاده و برای بقای خود تمامی داشته های سرزمینمان را می بلعد تا به بقای نامیمونش ادامه دهد و بهتر است ما برای خوشبختی خودمان و داشتن زندگی بهتر که لیاقتش را داریم، این لاشه را از روی زندگی و سرزمینمان کنار بزنیم تا به آزادی که آرزوی چندین سالۀ نسل های مختلف ایران بوده است، برسیم.